صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

سلام عزیزم :))

سلام جان جانمان 

:))) اوه اقای همسر احتمالا این نامه از اون نامه هاست که تو نمی خونی 

آخه کی ساعت 5 و دوازده دقیقه بیداره :)))

عزیزم به نظرم حالا می تونم در نبودت در این ساعت پر خواب حسابی با نبودت معاشرت کلامی داشته باشم :))

عزیزم 

مدتهاست که برات می نویسم

می دونم اینکار عجیبه

اما خوببببببببب 

همه ما ادما منحصر بفردیم و کارهامون خاص خودمونه.

عزیزم 

مرد غرق خواب من

مدتهاست که نوشتم

از دنیای مجردیم

از دنیای خودم

اینکه چقدر بودن در کنار همسر, دوست, و بهترین همدمم که تو باشی برام لذت بخشه

این مدت بارها دلم همچین خورده خاکشیر شد. از فاصله های بینمون 

از نبودمون کنار هم

دلم خواست باشی و باشم

:))) عزیزم

بعضی روزها با خودم می گم این مرد کاغذی به رنگ جوهرکلماتی که نگاشته ام چقدر این مدت مونس ام بود در تمام نبودن هامون کنار هم

تمام نبودنت ها در کنار مرد موفرفری ام سپری شد.

با خودم مبارزه کردم

خواستم که تو باشی

دل کندم از بودن بی مفهوم در کنار ادمهای دیگه

که خیال همسری ندارن اما خیال پوچ بسیار

هیچ دلتنگی باور نکردم غیر دلتنگی های بین خودمون

و هنوز منتظرم که این انتظار برامون به سر بیاد.


دوستت دارم عزیزم :***

صبحت بخیر ;*****

سلام عزیز جانم :***

سلام عزیزم

سلام زندگی من

:)))

باید خدمتتان عرض کنم که ملالی نیست 

کلا ملال نیست 

سختی هست. مشکلات هست اما تاب تحملش هم هست

پس بدان ملالی نیست بجاش توکل هست.

و شکر گزار بودن :)))

امیدوارم چشمم روی حقایق وجودم باز شه و اینقدر نق نزنم چرا من اینجوری اونجوری ام :)))

وای باید اعتراف کنم یک نق زننده همیشه از نق زدن لذت می بره.

اگر بتونم لذت نق زدن در وجودم از بین ببرم عالیه :)))

وای همسری نمی دونی حرف زدن با تو.چقدر لذت بخشه.

من بشینم در کنارت و چای بنوشیم و حرف بزنیم و در کنار هم ببینیم و لذت ببریم و .....

کلا ملالی نیست:))))

اگر فکر کردی از دوریت ملالی هستی اشتباه کردی

درسته تو نیستی اما " امید وصال" هست :)))

همسرمممم 

بی زحمت یک حبه قند بهم بده

چای امروز بد جور پر رنگه 

خوابم گرفت

شبت دمنوش آرامش 

:*****



سلام مرد جانم :***

سلام مرد جان 

سلام مرد زندگی لیلی متبسم :))))

سلام ای نرسیده از راه 

خدایا هیچ مردی شرمنده زنش نکن که این موفرفری عزیز دل لیلی جان با این دیر کردش حسابی شرمنده بنده شده :)))

می دونی مرد من 

کلی برات نامه نوشتم

نامه سر بسته

نامه گشاده

نامه پر از تمبر لبخند

نامه بی ادرس

نامه تپنده و جهنده و خزنده و پرنده :)))

عشقم 

یکیش هم بدستت نرسید???

بعضی اوقات به نامه های فکر می کنم که واقعی واقعی ترن

نامه های از جنس کاغذ و.کلماتی از جنس جوهر

نامه های که بنویسم و بسپارم به دست شاخه های یک درخت که بدستت برسونه

:)))

اوه موفرفری همسرررر

مگر در این نامه ها چی می تونستم بنویسم???

اصلا می نوشتم مگر???

شاید می کشیدم

خودم رو و تو رو و بچه هامون رو در کنار یک خونه

با یک دریاچه و خورشیدی که بالای سرمون بود

چند درخت , و گلهای پنج پر

خودمون رو دست در دست هم و بچه هامون رو در حال بازی

دخترکمون بالای درخت هست خیره به خورشید

پسرمون کنار دریاچه و در حال اب بازی

زیر نقاشیم هم می نوشتم

نقاشی لیلی دل 35 ساله از کرج

برسد به دست مرد موفرفری عزیز :*****

سلام عزیزم :***

سلام عزیزممم

بشدت خوابم میاد و بین خواب و بیداری افکار مختلفی به سرم میزنه

چند سال دیگه هستی???


از زمان زدن این وبلاگ فکر کنم دو سال گذشته

دو سال دیگه چه اتفاقی افتاده???

چقدر این دو سالها همه شبیه هم هستن


همه بدون تو 

همه تو بدون من :)))

و تا اخر حیات مان ایا امکان داره اینگونه پیدا کنه?????

من برای حیات زندگی مان به اندازه کافی تلاش نکردم.

دست از خیلی مسایل نکشیدم.

و خودم رو صرف پرداختن به بیهوده گی ها کردم.

عزیز دل من 

من یک زندگی خانوادگی می خوام در کنار تو

توی که واقعی تر از هر واقعیتی باشی

توی که قدر بودن در کنار هم  , بودن با هم رو بدونی.

و منی که قدر لحظات رو بدونم


خدایا به امید تو

دوباره شروع به نوشتن می کنم

خدایا قبلا می گفتم همسرم موهاش فرفری باشه

خدایا الان می گم انسان باشه و بالغ و عاقل

:***

 همسرم می بوسمت :***

به امید یکی شدنمان

به زودی زود ;**********

سلام جانا :)))

جان جانم

سلام عرض می کنم 

باید عرض کنم که لیلی روزهاش می گذره 

با تمام خوبی های که از نبود تو حاصل شده می گذرونه این روزگار رو :)))

مرد من 

نبودت لیلی رو صبور کرده

چشماش رو به زیبای ها باز کرده

شکر گزار داده هاش کرده

امااااااااااا

دلتنگ ترش کرده

برای مردی که با یک کت و شلوار خردلی توی پارک پا به پاش برقصه 

:))) 

مرد جانم

جان جانانم

عشوه گر روزهای نبودتت

تو همانی که نیستی اما با من می رقصی

مردانه می رقصی

و من 

دختر شوریده ای هستم که رقصی را که بلد نیستم در کنار تو به بهترین وجه انجام میدم

:))) 

اوه مرد من 

رقصیدن لیلی در کنار مجنون , دیدنی ترین رقص دنیاست


بزار با هم برقصیم من نابلد با تو که عمری در زندگی مردانه رقصیدی


عشقم 

نفسم

می دانم که عمر برای عاشقی کوتاه است

و اگر عاشقی نکنم 

و اگر عاشقی نکنیم 

و اگر بدون هم باشیم

زندگی کوتاهمان به هیچ رفته


می دانی مرد من 

زن بودن رو برای تو و کنار تو بودن تمرین می کنم

تمرین می کنم تا یادم نرود زن بودن کنار یک مرد چیست


مرد من 

تپش قلب لیلی که لیلی هیچ افسانه ای نیست چقدر عجیب است

مرد من

لیلی که لیلی هیچ افسانه ای نیست 

یه دختر عادی است که بر دیدگان مجنون تو زیباترین است.

:))))

عشقم امیدوارم تا اینجای نامه ام حسابی نرم شده باشی

کلمات دلبرانه ام , قلبت رو نرم کرد?

نگاهت در پی لیلی کشوند???

اوه امیدوارم مخت رو خوب زده باشم عشقم :******

;)

عشق من 

مخت رو زدم

دلت زدم

دیر بیای سرتم می زنم

:)))

بیخود نیست که چه معنی داره یه مرد سر خونه زندگیش نباشه :)))))

می بوسمت مرد من 

هر دو گونه سرخت رو می بوسم


شبت بخیر :****

سلام مهربانم :**

همسر عزیزم سلام

می دانم کم پیدا هستم

شرمنده عزیزترینم 

عزیزترین مرد زندگی من , هرزگاهی فکر می کنم به خودمون

به خودمون دو تا 

همیشه شاکر هستم درسته ازدواج نکردم اما هیچوقت اجبار به ازدواج در خانواده پدری و مادری ام وجود نداشته.

حتی ازدواج فامیلی هم نداشتیم زیاد

پدر بزرگم از سمت پدری عاشق دختراش بود

دخترا درس خوندن و خودشون برای زندگیشون تصمیم گرفتن

از سمت خانواده مادری هم, تصمیمات زندگی هر فرد با خود اون فرد بود.

بزرگ شدم بدون اینکه بدونم اجبار در ازدواج یعنی چی?

پدر بزرگ و مادربزرگم بیسواد بودن اما از پدر خودم روشنفکرتر بودن

هیچوقت متوجه بیسوادیشون نشدم از بس عاقل و فهیم بودن و پر از مهر

الان که به زندگی دخترای دیگه نگاه میکنم می بینم زندگی ام زیادم بد نبود

حتی خوبی های خاص خودش داشت

:)))

مرد عزیزم

عزیزترین لیلی

نفسم

همسرم

بگو کجایییی?

من خوشبخت بدنیا امدم و شاکرم بابت این نعمت 

بابت پدربزرگ و مادربزرگم که بدور از جهل بودن , شاکرم

مرد من, مرد فهیم لیلی

دوستم میگه خدا نمی شنوه

اکر می شنید ماها مجرد نبودیم :)))

دوستم این حرف زد دلم اتیش گرفت برای دوستم

البته منم یه حرفای میزدم اون دلش برام کباب می خواست :)))

مرد من 

می دونم که هر چیزی ممکنه

بودنت ممکنه

نبودنت ممکنه

عشقت اما در بود و نبودت همیشه برای من ممکنه.

من یه دختر سی و پنج ساله ام که به لطف شکرانه های هر روزم , زندگیم رنگ ارامش گرفته


مرد من, خوب می دونم که مهربان بودنم باعث نمیشه مردی سمتم بیاد.

می دونم مهربان بودن لطفی هست در حق خودم و در حق ارامشی که حس می کنم.

زیبایییی, اونچیزی هست که یک زن احتیاج داره:))

این رو یک مرد می گفت

زیبای چی هست مرد من

ارامش

عشق

محبت

شیطنت و دل زنده بودن

لبخند و تلاش یک زن

اینها برام ملاک زیبای هست که خودم باهاش می سنجم

باید اعتراف کنم عاشق لبخند هستم

و لبخند تو رو بیشتر از هر خصوصیت دیگه ات دوست دارم

می بوسمت مرد من :****

سلام عزیزم :****

از تو به خود رسیدم

ممنونم که عشقت باعث شد عاشقانه خودم دوست داشته باشم.

:****

بهترین بوسه هایم بر لبانت جاودان 

سلام عزیز دل تبسم :***

اخ عزیزم می دونی کاش یکبارم شده تو بهم سلام می کردی

مثلا می گفتی سلام تبسمی :)))

اما خوب با دو تا بوسه و سه تا کرشمه بهت ارفاق میدم و بازم من بهت سلام می کنم

چیکار کنم

یه موفرفری که بیشتر ندارم :)))

سلام موفرفری جانم :****

سلام عزیزم

کاش بودی و سر گردونی نبود

کاش بودی و دلتنگی نبود

کاش بودی و این یادداشتها به شکل دیگه ای نگاشته می شد.

کاش

اما کاشتن رو کاشتن و موفرفری ازش در اومد :***

اخه عشقم 

من کجا و این حجم سر سبز نبودنت کجا

نمی گی دلم برات تنگه???

لابد نمی گی دیگه:)))

عشقم 

مرد من

خنده داره که حتی ذهنم به شدت تکذیب می کنه نیامدنت رو

انگار تمام وجودم فریاد می زنه 

تو میایی

امیدوارم وقتی میای فری به سرت مونده باشه

:)))

من همچنان به خود مشغولم

به روزمرگی

و به تو 

شبت بخیر تصویر بوسه های نقش بسته من بر گونه هایت :******

از من بپرسی????

سلام مرد عزیز من :***

اگر از من بپرسی, دختر خندونی که دارای کوله بارت رو می بندی, این وقت شب مقصدت کجاست?

نگاهت نمی کنم و همینطور که به پروانه ابی رنگی که به بزرگی ابی ترین ابی اسمونه و نشسته روی موهام فکر می کنم.

جوابت رو میدم که دارم میرم , سیب بچینم :)))

شنیدم که فصل برداشت سیب هست و انگاری کسایی رو برای برداشت سیب احتیاج دارن 


می خندی و نگاهم می کنی و می گی این وقت شبی, باغ سیب از کجا گیر میاری????

می خندم و همزمان با خندیدم حس می کنم که پروانه روی موهام داره بالهاش رو باز می کنه

دوباره می پرسی, فکر می کنی می ذارم نصف شبی در این تاریکی پی سیب چینی بری???

پروانه بال می زنه و میره

نگاه دستات می کنم می بینم که سیبی رو گرفتی دستت و بسمتم دراز کردی 

می گی بیا این سیب


می خندم 

سیب رو نمی گیرم و پشت می کنم بهت و میرم سمت در.

با خودم می گم اگر منو بخواد نمی زاره بدون سیب از در بیرون برم

اگرم نخواد , شاید به سیب گازی بزنه و ملچ ملوچ کنان بگه رفت که رفت 

صدام می کنی

بر می گردم

بهت زده نگاهت می کنم

پروانه نشسته روی یک سیب قرمز رنگ که بر درخت سیب منتظر چیده شدنه

بلند داد می زنم دیوونه چرا عین درختا ساکن وایسادی و دستات رو از هم با  کردی و سیب به کف منتظری


می خندی و می گی , بچینم :****

سلام نازنین مرد :**

سلام نفسم

امروز ساعت پنج صبح بلند شدم و رفتم سراغ وبلاگم  ,تا مثل همیشه برات بنویسم

اما دو خط بیشتر ننوشتم که طاقتم طاق شد و دیگه ننوشتم.

:))) باید اعتراف کنم از زور خواب داشتم می مردم. 

بدنم خواب احتیاج داشت خوبببب

رفتم لا لا کردم و عشق نویسی ام رو گذاشتم برای بعددد :))****

عزیزم, مرد زندگی من

می دونم که باید واقعیت زندگی رو قبول کنم

خوب زندگی ادامه داره و من دنبال سهم بیشتری از لذت های کوچیک زندگی هستم.


امروز اش جو پختم 

عالی شده بود :)))

راستی یه دبه شور هم انداختم

این فصل سال مغازه, گل کلم اورده بود 

:))) منم عین یک کدبانوی نمونه گل کلم خریدم و دو تا دبه ترشی و یک دبه شور درست کردم. :)


می دونی عشقم وقتی داشتم ترشی و شور درست می کردم مدل به مدل در ذهنم ترشی درست می کردم برای خونه مان . عجب ترشی های هم شده بود

از کارهام خندم می گیره عین زنهای نسل قبل درست عین مادرهامون شدم. ترشی می ندازم.

اش و سوپ درجه یک درست می کنم.

رب انار می گیرم :)))


می دونی عزیزم من عاشق کارهای منزلم

دلم یه خونه می خواد همراه با مرد خونه :****


مرد خونه من هر جا هستی

سرت سلامت :****

شبت بخیر نازنینم :******

زن نامرئی

سلام عزیز دلم

:))) بزار برات امشب از زمان نوجوانی ام بگم. 

یادمه اون روزها بزرگترین دقدقه زندگیم دستیافتن به کتابهای جدید و مطالعه اونها بود.

بیشتر پول توجیبی ام صرف خرید کتاب می شد :))

یکروز کتای خریدم به نام" مرد نامرئی " بگمونم.

داستان مردی که نامرئی می شد.

این داستان سالها سالها سالها مدام در ذهنم تکرار می شد.

با خودم می گفتم اگر این داستان در مورد یک زن بود. اون زن من می بودم.

زنی که نامریی هست.

فکر می کنم بیشتر از اونکه خودم بدونم دلم می خواست نامریی باشم.

کافیه هیچوقت نخندی و مدام اخم کنی

به خودت نرسی

ورزش نکنی

به صورتت نرسی

هر کسی بهت نزدیک می شه تو ده قدم ازش دور بشی.


من خودم خودم رو تبدیل کردم به یک زن نامریی

و اصرار داشتم که این دیگران هستند که منرا نمی بینند.

حالا اما لبخند می زنم.

حتی با لبخند با ادمای که ازشون خوشم نمی یاد حرف می زنم.

و دیگه دلم نمی خواد شخصیت کتاب داستانی باشم که نامریی هست.

و دلم می خواد یک روز عروس بشم

عروس تو عزیزم :*****

سلام جانم

سلام نازنین مرد تبسم 

:)) عزیزم دو سال از زمان ایجاد این وبلاگ گذشت. 

دو سال گذشت

:))) کم کم دارم به اخرای دهه چهارم زندگیم نزدیک می شم. یه چهار سال دیگه می شه چهل سالم .

تبسم 40 ساله 

:))) و از تمام این زندگی , دلنوشته هام برای تو مونده نازنین مرد تبسم.

عشقم, زندگی من , روزها می گذرند 

و من هنوز هم منتظرم. 

انتظار :)))

هنوز راه می رم. می خندم. دلتنگ می شم و نظاره گر زندگی ادمای هستم که برای خودشون تشکیل زندگی دادن.

من اما بی تو به هزاران کاری فکر می کنم که می تونم انجام بدم و اما هیچ کدومشون رو انجام ندادم. :)))

عشق من , دو سال گذشت 

امسال سی و پنج سالم تموم می شه و وارد سی و شش سالگی می شم.

:)) با خدای خودم عهد کردم که هیچوقت نامید نشم

گله نکنم و شکایت نکنم.

اما دلتنگی هام رو چیکار کنم?

;))) عزیزترینم باید تغییر بدم خیلی چیزها رو.


سلام جانم, که به لب اوردی جانم را :)))

سلام اقا جان 

خوبی,??? 

من عالی عالی عالی ام

حال مگر از این بهتر می شود 

که بانوی توی باشم که به احوال خویش مشغولی 

بی خبر از دلی که در سینه تبسم می تپد. 

دلی که پای می کوبد و دست می جنباند و با تمام ریتم های اهنگ های دیوانه وار دنیا, ناشیانه ترین رقص عالم را نثار جان تو می کند. :)))

اوه اقا جان, اقا جانم 

جانت به بلای چون من گرفتار آید که جان شیرین ات را گرفتارم :)))

اقا جانم , آرزومه که در اغوشت ازادانه تبسم کنم.


مگر می شه

مگر داریم 

از من بپرسی غیر ممکنه, که اینهمه دوری و دوستی بین ما باشه. 

دوستت دارم ها از این مسافت دور بهت می رسه???

:))) مرد من , اگر روزی از پس این دوری و دلدادگی بهم رسیدیم.

تمام عمرم اروم در سکوت سر روی شونه ات می زارم و به تپش قلبت گوش می دهم و ارام ارام چشمانم را فرو می بندم.


سلام عزیزم. :****

مرد زندگی من سلام

من یک زنم, مثل تمام زنهای دیگه

خوشحالم هرزگاهی و شاکر :))

و بسیار دلتنگ 

و کمی لجباز 

و بسیار دوزاری کج :)))

عزیزم , قدر لحظه لحظه زندگیم رو ندونستم 

اما باز هم شکر آزادم 

آزاد در اندیشه و رفتار و....

و آزادم در اینکه خیال پردازی کنم و خودم رو کنار تو تصور کنم. :)))

خدایا شکرت در اینکه با وجودیکه کسی در زندگیم نیست اختیار تصمیم گیری برای زندگیم رو دارم.

خدایا شکرت به خاطر سلامتیم 

درسته که حس می کنم شرمسارم از زندگی نکردن.

خدایا 

:)))

وای مرد من چقدر خوبه که می تونم باز هم برات بنویسم. :*******