صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

درون من

سلام 

درون من  دختری زندگی می کنه که اینقدر فراموشکاره، که هربار به خودش قول میده، دست از دوست داشتن تو برداره، باز فراموش می کنه :)

من دوستت دارم و این دلیلی هست که،  بهم حس زنده بودن میده :)) 

لیلی 36 ساله هنوز به آینده پیش روش فکر می کنه. آینده ای با تو و کنار بچه هامون. :)  

 هرزگاهی می ترسم از دوست داشتن تو بگم. :) می ترسم این همون طلسمی باشه که تمام این سالها ما رو از هم دور کرد. 

می ترسم از دوست داشتنت بگم و با به زبان آوردن دوست داشتنت از تو و خودم، دور و دورتر بشم. :)  

کاش  می نوشتم از همه کس و همه چیز، جز دنیای که برای جفتمان خلق کردم. فکر کن مرد من، من و تو درون یک باغ مخفی دور از چشم باقی ادما زندگی می کردیم. اگر من، حرفی از دنیای خودمون نمی زدم دیگران هم خبری از این باغ مخفی نداشتن :)  


خوب نوشتن در مورد خودمون باعث میشه این حس برام واقعی تر بشه.     =) ))  دارم خودم رو قانع می کنم که چرا می نویسم. 

شاید بهتر بود عنوان این نوشتم رو بزارم دلیل هزار و شانزدهمی که لیلی آورد برای نرسیدن به تو =))  

اخه کی من قراره بزرگ بشم؟    

البته حوصله ندارم برات بنویسم مرد من بزرگ شدن به چه معناست؟ ؟ 

فکر کنم باز دچار، خود گیر پنداری شدم و مدام به افکارم گیر میدم. 


از تمام این حرفا بگذریم .. باید بهت بگم دوستت دارم. دوست داشتنت رو  دوست دارم  

16 مهر 1397


س




ل



ا




م


1 مهر 1397

س




ل



ا




م


1 مهر 1397