صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

1,2,3....

یک. دو. سه.  امتحان می شه

امتحان می شه

امتحان

من هیچوقت دانش آموز خوبی نبودم.

اما اینقدر خیالباف بودم که فکر می کردم. یکشبه می شه ره صد ساله رو رفت و تمام مطالبی رو که در طول سال نخوندم در شب امتحان بخونم و نمره خوبی بگیریم

همین خیالات باعث شد هیچوقت دانش آموز خوبی نباشم عزیزم.

همسر جان چی باید بگم ???

:))) بلاخره به قول دوستم اونچه برای ما باقی می مونه در نهایت زندگی هست.

امروز رفته بودم خرید و به اینکه زندگی ام برام مونده فکر می کردم. 

به نظرم هر دختر مجردی که سنش بالا میره قابلیت فیلسوف شدن داره. 

اما راستیتش من این مدت فقط فکر نکردم.

عاشقی هم کردم. :)))

زن یعنی عشق

عشق محض

و من وقتی زندگی خانوادگی از خودم ندارم. 

این عشق رو نثار خدا و خودم و در اخر نثار تو کردم.

البته من عاشق خانواده ای هستم که در اون متولد شدم.

اما این جدا از زندگی خانوادگی هست که ادم با ازدواج بدست میاره.

اما من و تو که با هم ازدواج نکردیم.

خدا میان من و تو است و این فاصله رو کوتاه کرده .

خدا و منو تو یه زندگی خانوادگی داریم.

اگر جسم رو در نظر نگیریم.

من خیلی وقته با تو هستم و در کنارت. 

:)))

مرد من

مردای دور برم زیاد با من مهربون نیستن. 

من محبتی از سمت مردای خانوادم به عنوان یه زن دریافت نکردم.

از مردا فقط این رو می دونم که تا حرف میزنی می خوان با توهین خفت کنند.

حق حرف زدن نداری.

حق خندیدن نداری چون سرشون درد می گیره و اکر بخندی بهت می گند توی دنیای خودتی 

:))) من هیچ مردی به عنوان کسی که آرامش بخش وجودم باشه در کنارم نداشتم.

بعضی اوقات فکر می کنم مردای فامیل من ذو به عنوان یه دختر قبول ندارند و فکر می کنند پسرم.

:)) 

اوه عزیزم

ببخش من رو

این حرفا چیه دارم نزدیک سال نو بهت می زنم. :)))

شدم یه دختر که با تمام وجودش حمایت تو رو می خواد.

دلم بی نهایت یه دنیای زنانه می خواد.

مرد من

تو به من بگو.زن بودن زیباست :)))

 مرد من نمی دونم 

نمی دونم

و هر روز به وسعت ندانسته هام اضافه می شه

ایا وقت برای عاشقی هست???? :)))


دوستت دارم

نصفه شبه همسرم..... این نامه برسد به دست همسرم

عزیزم الان نصف شبه و من باز بی خوابی به سرم زده.

نمی دونم حالم خوب میشه یا نه?

بیماری رو همه می گیرن و منم مثل همه.

فقط اینکه یادم رفته بود منم می تونم مریض بشم.

:))) عزیزم 

کمتر میام باهات حرف میزنم.

این روزا بیشتر با خدای خودم حرف میزنم تا با تو :))

حرف زدن با خدا ارومم می کنه اما امان از حرف زدن با تو :))

با تو که حرف میزنم دلم آشوبستان می شه. 

دلم آغوشت می خواد . کلامت رو می خواد و بهتر از همه وصالت رو می خواد.

می ترسم خیلی زود دیر بشه.

دیر بشه و من و تو بهم نرسیم.

:)) خدایا شکرت ....... بین من و همسرم فاصله هاست.

نمی دونم از چه نوع فاصله ای دارم حرف میزنم از زمان یا مکان ???

همسر عزیزم 

من دختر عجیبی ام

اونقدر خام و بچه ام که فکر می کنن این نامه ها روزی بدستت می رسه. اینقدر خامم که فکر می کنم امید معجزه می کنه. و دست از تلاش بر نمی دارم.

من از این سکوتی که بینمان هست چی می خوام???


بعضی اوقات فقط بی تاب کلامی هستم که بینمان رد و بدل بشه. :)))

فقط دلم می خواد صدام رو بشنوی

صدام رو می شنوی????

الان بیشتر از هر چیز دلم می خواد فرصتی برای رسیدن به هم رو داشته باشیم :)))

مرد من 

مرد من

مرد من

یعنی عشق و دوستی ما اون کیفیتی را داره که اگر ده سال قبل بهم می رسیدم تجربه اش می کردیم.

من با عشق تو جوان می شم.

و تو با عشق من جوانی می کنی.

:))) 



خدایا همسری من, صبور و آقا و با شخصیت باشه.


می بوسمت عشق من :***


سلام مرد جانم :)))

سلام مرد جان

حالم خوب است???

نمی دانم

تا تقدیر و سرنوشت برایم چه در نظر گرفته باشد.

تمام این مدت :)

سلام مرد من :))

تمام این مدتی که با تو در این وبلاگ حرف زدم. عشقی در وجودم شعله ور شد.

دلم می خواست یک روز این عشق روزی به واقعیت تبدیل بشه و من در واقعیت کسی در زندگیم داشته باشم.

اما این چند روز اتفاقی در زندگیم افتاد که باعث شد فکر کنم شاید تمام سهم من در دنیا از عشق به همسر و شریک زندگیم, همین وبلاگ باشه و بس.

خدایا شکرت

نمی دونم اینده ابستن چه حوادثی هست.

حتی از نوشتن اونچه اتفاق هم افتاده عاجزم.

عزیزم

مرد زندگی من , اونروزی که غرق در ناامیدی بودم. از شدت ناراحتی از حال رفتم و در عالم دیگه بود که پسرمون رو دیدم.

یه پسر بیست و پنج ساله. خوش هیکل و قد بلند 

مرد بودنش و انسان بودنش حس کردم.

 همون یک رویا کافی بود تا صبرم بیشتر شه.

:)) با خودم گفتم شاید در یک دنیای دیگه تبسمی وجود داشته باشه شبیه من که دارای یک خانواده باشه و یه پسر بیست و پنج ساله هم داره. :))

اگر من عاشقی نکردم و حضور همسری را در کنارم حس نکردم. حداقل اون عاشقی کرده :)))

شاید من خیلی خلم و از کاه کوه ساختم

باز این بغض لعنتی سراغم اومد :)))

خدایا حرف عشق و عاشقی می شه چرا بغض بهم یورش میاره.

اینقدر که من به عشق مشتاقم خدایا نه به بهشت مشتاقم و نه از جهنمت می ترسم. :)))

من از مردن نمی ترسم.

اما چرا بی عشق خدایا :)))

خدایا حداقل عاشق خودت کنم 

اینجوری بی عشق

نمیشه 

اینقدر ادم دست خالی نمیشه

خدایا تو عشق رو بهم بدهکاری

:)))

خدایا لبخند روی لبام باش

اگر تبسمی در این دنیا هست. بودش فقط یک لحظه است.

اما خودش اینقدر جاهل هست که اینو نمی دونه

خدایا 

بعضی اوقات دلم برای خانوادم می سوزه

چرا اینقدر کم ازشون نوشتم?

چرا عاشقانه ای براشون ننوشتم?

خدایا خودت می دونی عاشقشونم :))

خدایا همسری که در زندگیم نیومد و نرفت رو به تو می سپارم

خدایا تک تک عزیزانم رو به تو می سپارم.

بهشون بگو دوستشون دارم و ارامش رو بهشون عطا کن.

خدایا تو رو هم خیلی دوست دارم.

تو منو خوشبخت افریدی 

:))) ببخش که خیلی غرغر کردم. 

خدایا ببخشم و ببوسم که به تو و گرمای وجودت نیازمندم :))****

زیباترینم خدایم ممنون ام ازت

خدای زیبای من سلام

الان که این نامه رو برات می نویسم چشام پر از اشکه و ته گلوم پر از بغض :)))))

هر کاری می کنم از این بغض خلاص نمی شم و مدام اشکام ازام جاری میشه :))

خدایا شکرت 

همیشه فکر می کردم بدترین اتفاق می تونه در زندگی این باشه که عاشق نشی و بمیری. 

خدایا شکرت

از دیروز دارم مدام گریه می کنم. 

خلم دیگه :))

زندگی همش دو روزه خدا

اصلا ارزش ناراحتی نداره. 

خدایا بهم صبر بده. نزار باعث ناراحتی اطرافیانم بشم.

خدایا یادته اسمم گذاشتم تبسم.

خدایا تا زنده ام تبسم روی لبام نگه دار.

نزار باعث رنجش اطرافیام بشم.

خدایا در این ازمون سربلندم کن.

خدایا خودت پشت و پناه خانوادم باش

خدایا حالم خوش نیست

ازت ارامش قلبم می خوام

ازت لبخند روی لبام می خوام

خدایا بهم صبر بده

بزار لبخندای من تا ابد در ذهن اطرافیام نقش ببنده.

خدایا کمکم کن

خدایل دارم می ترکم

این گریه ها تمومی نداره چرا

دلم گواه خوبی نمیده :)))

خدایا عاشقتم از ارامش وجودت در وجودم بدم. 

خدایا ارومم کن

خدایا صبورم کن

خدایا ارومم کن

خدایا 

ممنون اروم شدم.

قلبم داشت از درد می ترکید.

خدایا بهم صبر بده

خدایا مقاومم کن

نزار بشکنم 

خدایا خودت حفظم کن

خدایا خودت کمکم کن نزار ناراحتی من باعث ناراحتی خانوادم بشه.

خدایا لبخند روی لبای تبسم باش.

خدایا گریه چقدر شوره. :))

پوست صورتم سوزوند.

مامان دوستت دارم .

خواهر و برادر عزیزم دوستتان دارم.

باور کنید زندگی ارزش زیبا زندگی کردن داره.

از زندگیتون لذت ببرید.

خدایا ارامشم بده. توکلم بده.مقاومتم بده

خدایا به این دختر لوس کمک کن.

ممنون خدایا

روی ماهت رو می بوسم. :****

17 اسفند1395

یادته تبسم پارسال با خودت گفتی سال دیگه همین موقع ها چه اتفاق مهمی در زندگیم می افته???

فکر هر چیزی کرده بودی جز این

آگاهی  شاید بدترین چیز در دنیا باشه.

سلام عزیزم :***

سلام عزیزم :***

مرد من سلام

حالت خوبه

چه خوب که این مدت در دلم بودی 

بدون بود تو هیچوقت طعم دوست داشتن  رو نمی چشیدم. 

خدا رو شکر که دلم رو با تو آشنا کرد

چقدر وجودم در کنار تو سیراب شد

:********

سلام عزیزم

سلام محبوبم

ارامش چیز عجیبیه مرد من :))

از وقتی توکل رو در زندگیم معنا کردم. 

ارامش عجیبی در دلم رخنه کرده :)))


دوستت دارم مرد من

تو هم برای رسیدن به تبسمت توکل کن :)***

کلمه

تو که حتی خیلی کلمات رو زندگی نکردی. چه جوری ادعای زندگی داری?


روشنایی .... تاریکی ... در من خلاصه شده است. :))

سلام محبوب من

روزی که به دنیا اومدم پدرم اسمی رو برام انتخاب کرد که مطمنم حتی خودش هم پی به تضادش با فامیلم نبرده بود.

اسمم به معنای تاریکی بود و فامیلم به معنای روشنای

این رو سالها بعد فهمیدم  من یعنی اضداد .

 کافی بود کامل صدام کنی و هم نامم رو ببری و هم فامیلم رو

اونوقت هست که می بینی در تاریکی شب خورشید شروع به تابیدن می کنه. :))

جالبه نه :)))

محبوب من

دلتنگی هام تمامی نداره و از طرفی هر روز از خدای خودم متشکرم... 

توکل می دونی چیه ???

به نظر من صبر همراه تلاش و ایمان 

:))) تبسم تو , تاریک روشن تو 

هر روز می خنده و به خدای خودش توکل کرده. 

راستی می خواستم به خدای خودم سلام کنم

 می دونی مرد من

 دوست داشتن زمان و مکان نمی شناسه.

دلم پیش توست اما خوب می دونم تا زمانی که خودم رو دوست نداشته باشم و به دنبال عشق در وجود خودم نباشم. جستجوی عشق در دیگری جوری .... است.


....= دام = چاله= سقوط


سلام مرد من :))

سلام مرد من :))

فکر کنم تو هم با خوندن چند تا نامه اخرم متوجه شدی که تبسم در سلولی که خودش ساخته اسیر شده.

همش از خودم حرف میزنم

از سرگشتگی و ...

انگار دنیا به من محدود شده یا من به خودم محدود شدم.

:)) 

مرد من امروز رفتم خیابون

گفتم بزار به چشمای ادمای دیگه نگاه کنم تا از این زندان خود ساخته رهایی پیدا کنم.

نگاهم بین دیدگان ادمهای مختلف می دوید و از چشمی به چشم دیگه سرک می کشید.

اولین راه ارتباط برقرار کردن با ادما نگاه کردن به چشماشونه

:)))

به چشم ادما نگاه می کردم و با خودم می گفتم

بس کن تبسم

تا کی می خوای در خودت محبوس باشی :))

با خودم گفتم کاش می شد چند کلمه ای با کسی حرف بزنم.

کفش نوزادی از پاش در اومد . کفش را از زمین برداشتم . مادر بچه رو صدا زدم ...خانم خانم

مادر نوزاد برگشت و کفش رو ازم گرفت

با خودم گفتم از کجا بین اونهمه ادم , اونهم در این شلوغی عید فهمید من اونو صدا زدم???

:))) 

مرد من امروز روز خوبی بود.

مقداری از مسیر برگشت به خانه رو دویدم. به نفس نفس افتادم و از به ضربان افتادن قلبم لذت بردم.

برای ناهار نون بربری گرفتم.

امروز عالی بود مرد من

تبسم بود و زندگی و ......


دوست دارم عشقم

عاشقانه تر از هر زمانی دوست دارم.

شبت بخیر :******


سالهای دور از خانه :)

سلام مرد من 

منم تبسم , باز دلم برات تنگ شده بود و یادت کردم.

یاد مرد زندگیم رو

چقدر سخته اینکه بخوام دوست داشتن تو رو از خودم دور کنم و عاشقانه دوست نداشته باشم.

با خودم می گم تبسم جان, منطقی باش.

امان از منطق

ادم با عشق ازاد هست و بی عشق اسیر و در بند.

یه حس خوبی در قلبم دارم

مثل یه نور و روشنایی

منطق چیه عزیزم وقتی پای احساسات ادمی در میان هست?

منطق چیزیه که ادم به وسیله اون احساساتش رو پنهان و 

کتمان می کنه.

عشق چیه???

عشق گریه های مادر و خالمه وقتی به زندگیشون فکر می کنند و یاد زندگی می افتند که در اون عشقی نبوده.

عشق چیزیه که نمی خوام در زندگیم تبدیل به یک حسرت بزرگ بشه و بشه یه حفره بزرگ روی قلبم.

مرد من, به نظرت کار درستیه با 34 سال سن هنوز قلبم برات می تپه?

باید منطقی باشم و منطقی انتخاب کنم

:)) خدایا 

مرد زندگیم رو به تو سپردم

خدایا یه زندگی پر از دوست داشتن و عشق و احترام و.درک متقابل ازت می خوام.

خدایا از طرف من گونه های همسرم رو نوازش کن و بوسه های منرو سلامی کن و بر قلبش بنشون. :))

و خدا خنده و شادی را افرید

سلام عزیزم

مرد عزیزم 

لولوی من می شی???

اخه تمام دوستای مجردم فکر می کنند مردا لولو هستن

و جالب اینجاست که احتمالا شما مردای مجرد هم فکر می کنید ما زنا لولو هستیم :)))

نگفتی لولوم می شی تا منم لولو خور خوره ات بشم ???

مرد من, چرا در این جامعه این نگرش بد و منفی به وجود اومده که هر دو جنس از هم بترسن و فکر کنند طرف مقابلش چه اکوان دیوی هست که نگو و نپرس :)


ما زنا و مردای ایرانی شاید نمی خوایم همدیگه بشناسیم

چون بینمون فاصله بوده و به شناختی نرسیدیم

یه مشت برداشت ذهنی اشتباه نسبت به همدیگه داریم که بیا و ببین چه اشفته بازاری رو ایجاد کردیم.


من می خوام باهات اشنا بشم همسرم

بشناسمت

و بر اساس اونچه هستی ازت شناخت پیدا کنم و نه اونچه که تصورات خودم هست که در این جامعه پر از فاصله بین زن و مرد( حداقل زمان ما) شکل گرفته.

اگر تو هم انسانی باشی مثل من

مثل منی که هزاران فکر و خیال در مورد انچه هستی می کنم و بی توجه ام به انچه واقعا هستی

می خوام بشناسمت عشق من

خود واقعی تو رو

لبخندت رو , نگاهت رو ببینم و لمسشون کنم.

می خوام خودم در ایینه وجود تو انجور که واقعا هستم ببینم و رخ به رخ هم در ایینه وجود هم شاهد گذر عمر هم باشیم



بدترین بدبختی یه انسان می دونی چی هست تبسم جان????

اینکه هیچوقت توی زندگیت شکرگذار نباشی.

بزرگترین موهبت زندگی ام این بوده که خدا مشکلات و سختی ها رو سر راهم قرار داد تا چشمم بینا بشه به اونچه دارم.

من این بینای مدیون خدا هستم.

اگر نمی دیدم

اگر همچنان فکر می کردم دنیا حول من و بدبختی هام و ... می چرخه

اگر اگاه نبودم

خدایا اونوقت چی می شد????

خدایا ممنون بابت بینایی که بهم دادی

خدایا حالا ازت صبرمی خوام

خدایا کمکم کن خشمم رو کنترل کنم

خدایا یه جز از شکرگذار بودن داشتن نگرش درست به جریانات زندگی هست.

خدایا بهم نگرش درست بده.

راه رو بهم نشون بده.

خدایا ازت می خوام دستمو بگیری

و منو از این دنیای که خودم رو در اون منزوی کردم نجات بدی.

فقط ادمای با نگرش نادرست هستن که فکر می کنند برای مهم بودن باید قهرمان بود. خیر فقط باید عادی بود.

عادی باش تبسم

تو قهرمان نیستی

تو یک زن هستی با تمام لطافتش

که خدا اون رو عاشقانه دوست داره. :)))

زندگی می گذرد

سلام مرد من :)))

می دونی مرد من هیچوقت دلم نمی خواست شبیه کسی باشم.

اما شبیه خانواده مادریم شدم.

چیزی بین خاله بزرگه که خوشگل بود و خاله دیگم که جذاب و باهوش بود. 

و شبیه مادرم از لحاظ مهربونی که در چهره اش موج میزد.

همه فکر می کردن منم یه زن جذاب و مقتدر و باهوش می شم درست عین خالم :)))

( فکر نکن مرد من، تبسم دختر مغروریه. چیزی که زیاده در جهان ادم با صورتهای زیباست. اونچه مهمه داشتن ذهن و اندیشه ای زیباست. بگذریم که بنده فقط کمی، اونم یکم از حد متوسط زیبایم بالاتره. و حتی در حد خوب هم زیبای ندارم)

 

اما دو عامل باعث شد من اون زن جذاب و باهوش مثل خالم نباشم.

اول چاقیم :))) که گند مستقیم زد روی اعتماد بنفسم.

دوم خودم بودم که نهی کردم اونچه خدا داده بود بهم.

من عملا دیوانه بازی در اوردن و بی خیال بودن رو در پیش گرفتم.

من نمی خواستم زن جذاب و مقتدری باشم.

اما خانوادم از من می خواستن با درایت رفتار کنم و منم حداقل اینکار کردم. 

نمی دونم

چرا از اونچه سرنوشت برام نوشته بود گریزان بودم.

کارهام واقعا بعضی اوقات مسخره بود

با صندل به دانشگاه می رفتم

با شلوار ورزشی بیرون می رم. اونم شلواری که سر زانوش سابیده شده.

یه کفشم دارم که پاره شده. زورم میاد برم یه نوش رو بخرم 

:////

من مشکل مالی ندارم خدا رو شکر . در حد خودمون داریم.

اما من بیخیالی های حرص دربیاری دارم

موهام که ماشالله ، انگار دچار طوفان شده. همینجور نامرتب دور برم می رم و میرم خیابون . :)))

چرا من شاکر نعمتهای که خدا بهم داده نیستم???

چرا قدر خودم نمی دونم?

شکرگذاری این نیست که فقط به زبون بیاری

من در عمل وقتی به خودم اهمیت نمی دم یعنی ناشکرم 

خدایا کمکم کن دست از این حماقت محض بردارم.

افسردگی ندارم

اما برام اهمیت نداره دیگران منو با چه تیپی ببینند.

:/

همیشه خدا من همچین ادمی بودم

خوسر و بی اهمیت به اونچه که در عرف جامعه مرسوم هست.

این حماقت و جهلی که در من هست رو نمی دونم به کی نسبت بدم?

هر چی نگاه می کنم

از والدینم بگیر تا پدر و مادربزرگم، همه ادمای عاقلی بودن و باشعور 

من اگر خانواده نداشتم بی شک تبدیل به یه دختر کولی می شدم. مدام از کشوری به کشور دیگه میرفتم. :////


مرد من

اما زندگی خانوادگی ، زن زندگی می خواد و مرد اهل زندگی

اما من شلخته و بی قید از هر چی عرف جامعه است رو  چه به زن زندگی بودن :///

یه دوست مهربون دارم که فکر می کنه من نابغه ام

چون اصلا عین ادمیزادها نیستم. :"""""

ولی من یه ادم عادیم

که فوقالعاده خیال پردازه :))


مرد من دلم برات خیلی تنگه

زن شلخته دوست داری?

من بلدم چه جوری شلخته عاشقی کنم.

:)))

اما خوب دلم برات میسوزه

وقتی بخوای منو به عزیزانت معرفی کنی چه جوری می خوای اینکار بکنی?

 شاید بگی این بانو، خاتون شلخته دل من است

 بیخود نیست که نمیای

من شاید باید از این شلخته دوله ، بودن در بیام

جمله رو کیف کردی مرد من

شایدددددد

اونم شاید 


خدایا چی میشد دس از این خودسری بر میداشتم و پام رو در دنیای زیبای زنانگی می ذاشتم.


زن بودن

سلام عزیزم :))

بعضی روزها هست که نمی تونم با نبودنت کنار بیام.

اون روزها بدجور هوای آزادی به سرم میزنه.

آزاد و خندان

:))) 

مرد من اون روزهای پر از دلتنگی ,که خودم رو سوار دوچرخه تصور می کنم در حالیکه دارم رکاب می زنم از روی پل سنگی که روی رودخانه زدن دارم رد می شم صدای بوق دوچرخه را در میارم.   

می خندم و دستام رو برای اهالی روستا تکون می دم.

و اهالی روستا هم دستشون رو برای خواهر روحانی که بنده باشم تکون می دن :)))

روزهای که جات پر می شه از نبودنت. من در خیالم تبدیل به یه خواهر روحانی می شم

یه خواهر روحانی دوچرخه سوار و پر از لبخند.

یه خواهر روحانی که ازاد هست از هر چی قید و بنده در زندگی 

اگر من خواهر روحانی بشم دیگه لازم نیست هر روز با خدای خودم صحبت کنم و ازش بخوام که ازت مراقبت کنه یا هرزگاهی از خدا بخوام با عشق خودش قلبم را گرم کنه تا دچار اشتباه نشم. :))

خوب مرد من

مدت نبودت طولانی شد و من این مدت خسته از رکاب زدن های طولانی تصمیم گرفتم اگر نبودت بیشتر از این طول بکشه برم بشم یه زن بودایی

:) تازشم موهام از ته می زنم و کچل می کنم و خوشگل می شم و یه دست از اون لباس جیغهای نارنجی هم تنم می کنم و در کوهستان با سایر زنهای بودایی زندگی می کنم. :)))

شاید با خودت بخندی و بگی دختر تو دیوانه ای

من اگر نباشم تو نبایدزندگی کنی?

اما راستش من در زندگی اول از همه داشتن یه خانواده ترجیح می دم

و دومین چیزی که ترجیح می دم

آزادی هست از هر چه که رنگ تعلق بگیرد.

اما متاسفانه پرنده ها هم که نماد آزاد بودن هستن یه جورای به پرهاشون وابسته اند و یه جورای پرهاشون رنگ تعلق اونهاست.

زن بودن هم رنگ تعلق منه

نمی خواد بگی بهم,  چرا با34 سال سن هنوز بزرگ نشدم و این افکار عجیب دارم.

اگر دین ما هم مثل مسیحیت یا دین بودا یه جایگاهی برای ترک این چنینی از زندگی داشت مطمنم که من اون راه انتخاب می کردم

اخه من با این زندگی چیکار کنم???

با وجودم

با زن درونم چیکار کنم???

تو بگو مرد من?