صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

زندگی

سلام عزیزم

امروز یه مطلبی خوندم برام خیلی خنده دار بود. 

نوشته بود" یکم دیگه مجرد بمونم،  بازنشسته می شم."

:)))

چندروز پیش هم رفته بودم واکسن انفولانزا بزنم. 

دختر تزریقاتچی ازم پرسید مجردی؟؟؟

گفتم بله

گفت خوشبحالت، منم قبل ازدواج فکر می کردم شوهر کردن خیلی اتفاق خاصیه، الان پشیمونم

همه آزادیهای ادم ازش می گیرن و محدودت می کنه. 

می دونی مرد من

یاد تو افتادم

یاد نوشته هام برای تو

یاد اینکه ازدواج کردن به نظرم چقدر دور و محال میاد

اینکه چقدر بودن کنار تو رو دوست دارم. 

یعنی اگه ازدواج کنم. 

بودن کنار تو برام لذت بخش نیست. 

ایا بودن با تو برام حکم محدودیت پیدا می کنه. 

قراره تو چه نوع مردی باشی؟

قراره من چه نوع زنی باشم یا بشم؟ 

امیدوارم در زندگی مان احترام  و محبت جریان داشته باشه

و من یک زن عاقل و مدیر و مدبر در عین حال پر محبت باشم

و تو صبور و مهربان و مدیر و مرد زندگی من باشی. 

دوستت دارم عزیزم:، ***

خشت اول

مرد من، خشت اول دوست داشتن تو، دوست داشتن خودمه. 


اگر این خشت اول رو اشتباه بزارم و خودم رو انچنان که باید دوست نداشته با‌شم دیوار دوست داشتن تو،  تا ثریا کج میره.


دوستت دارم :****

نبودنت را تماما در اینجا پرسه زدم

سلام مرد من

خنده هام و دلتنگی هام رو اینجا گذروندم. 

هر وقت نبودنت به دلم فشار اورد. اینجا اومدم و نو‌شتم. 

دلم بودن می خواست 

دیگه نمی خواستم بیش از این تخیلت کنم. نوشتم تا واقعی بشی برام.

الانم دلتنگم

دلتنگ سالهای که نبودی و سالهای که ممکنه نبا‌شی.

راستش بخوای خودم و کنار تو جور دیگه تصور می کنم. 

خودم و تو کنار هم هَستیم اما جوان نیستیم دو تا ادم جا افتاده. جوانی مان کجا سپری شد وقتی در کنار هم نبودیم؟ 

 

دوستت دارم مرد زندگی من 

همسرم

عشق من :******


انتظار

موبایلم شکسته.

دو روزه تقریبا و من در حال انتظار کشیدنم.

انتظار اینکه کسی باهام تماس بگیره.

شماره بیشتر دوستام ، داخل گوشیم سیو بوده. نه داخل سیم کارتم.

سیم کارتم انداختم داخل گوشی خواهرم.

و منتظرم یک نفر دوستام باهام تماس بگیره.

شکر که حداقل یکنفر پیامک داد نگرانتم.

می دونی، خیلی نگرانم که کسی منو به یاد نداشته باشه. 

برام جالبه بدونم بعد چه مدت غیبت متوجه نبودم می شن.

اصلا متوجه می شند???

20 مهر1396

هیسسسس

امان از بازی روزگار

تا قبل سی سالگی هرکی می گفت ایشالله عروسیت , دادم می رفت هوا که من شوهر نمی خوام. 

هیسسس از ازدواج باهام حرف نزنید. :))


بعد سی. سالگی که دلم خواست ازدواج کنم و گفتم دلم می خواد شوهر کنم 

گفتن هیسسسس , زشته 

دیگه اسم ازدواج نیار, ابرومون بردی :))))


خلاصه در امر باشکوه ازدواج دچار هیسسسس زدگی شدیم. :)))))))))


هیس نشی صلوات ;)

خانه

سلام عزیز دلم

چه خوب که تو هستی

کلمات هست

و قدرت بیان کلمات :))

عزیزم

مرد زندگی من 

فاصله بین من و تو اونقدر بعضی اوقات برام تلخ و ناگوار میشه که سعی می کنم با تصورات خیالی پرش کنم.

تصور خودم و تو با هم در کوه

در جنگل های سر سبز

و...

و اینقدر این تصورات برام با ارزشه که فقط خودم و تو رو کنار هم می تونم در این مکانها تصور کنم.

اما زیباترین مکانی که می تونیم با هم باشیم خونه مان هست.

من و تو کنار هم در خانه مان :****