ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
با دوستم حرف میزنم.
خواهرش تازه عروس شده.
می گفت امروز دامادشون آمده منزلشون و امسال خواهرش عروسی می کنه.
با خودم گفتم خدایا، انگار من بهر تماشا این دنیا اومدم.
چرا من ازدواج نمی کنم؟
چقدر بده آدمیزاد حسود باشه.
به دوستم تبریک گفتم و باز حسرت خوردم.
یاد تمام عروسهای افتادم که در جریانشون بودم و چقدر به تک تک شون حسودی کردم.
چندین سال این حس بد رو داشتم و دارم و خواهم داشت .
دلم یه همسر. به همراه. یه همزبون، یه هم نفس می خواد.
چقدر دلم برای بودن در کنار یک نفر تنگ شده.
فایده به دنیا اومدن انسان های مثل من چیه؟
دلم زندگی می خواد خدایا
باید برم.
برم از سر چشمه آب بیارم.
شاید مرد من ،سر چشمه منتظرم باشه
۳۰ بهمن ۱۳۹۹
نوشته شده توسط یه لیلای حسود