ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سلام مرد من :))
فکر کنم تو هم با خوندن چند تا نامه اخرم متوجه شدی که تبسم در سلولی که خودش ساخته اسیر شده.
همش از خودم حرف میزنم
از سرگشتگی و ...
انگار دنیا به من محدود شده یا من به خودم محدود شدم.
:))
مرد من امروز رفتم خیابون
گفتم بزار به چشمای ادمای دیگه نگاه کنم تا از این زندان خود ساخته رهایی پیدا کنم.
نگاهم بین دیدگان ادمهای مختلف می دوید و از چشمی به چشم دیگه سرک می کشید.
اولین راه ارتباط برقرار کردن با ادما نگاه کردن به چشماشونه
:)))
به چشم ادما نگاه می کردم و با خودم می گفتم
بس کن تبسم
تا کی می خوای در خودت محبوس باشی :))
با خودم گفتم کاش می شد چند کلمه ای با کسی حرف بزنم.
کفش نوزادی از پاش در اومد . کفش را از زمین برداشتم . مادر بچه رو صدا زدم ...خانم خانم
مادر نوزاد برگشت و کفش رو ازم گرفت
با خودم گفتم از کجا بین اونهمه ادم , اونهم در این شلوغی عید فهمید من اونو صدا زدم???
:)))
مرد من امروز روز خوبی بود.
مقداری از مسیر برگشت به خانه رو دویدم. به نفس نفس افتادم و از به ضربان افتادن قلبم لذت بردم.
برای ناهار نون بربری گرفتم.
امروز عالی بود مرد من
تبسم بود و زندگی و ......
دوست دارم عشقم
عاشقانه تر از هر زمانی دوست دارم.
شبت بخیر :******
ممنون که با یان پست گذاشتی همه ی خواننده هات یه جرعه زندگی سر بکشن.
سلام
ممنون از شما که دلنوشته هام رو می خونید.
و با نظرات زیباتون وبلاگم مزیین می کنید.
توجه کردی چقدر ادبی حرف زدم :))
به به خودم کیف کردم.
جدا از شوخی و لبخندی بر لب
ممنون :)
سلام
خیلی قشنگ نوشتی
آفرین
سلام
ممنون
نظر لطف شماست.