صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

سلام

سلام اول به مخاطبینم و دوستای وبلاگی که بی خبر رفتم و یک مدت نبودم.

سلام دوم به مرد عزیزم که خیلی دوستش دارم. :****


یک مدت نبودم. دلتنگ اینجا شدم. خوب زندگیم مثل سابقه. از موفرفری نازنینم خبری نیست و من همچنان دلتنگش هستم اما اون انگار نه انگار. :)))

23 آذر 1396

صد نامه فرستادم

صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم

یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی

گر نامه نمی‌خوانی خود نامه تو را خواند

ور راه نمی‌دانی در پنجه ره دانی


"دیوان شمس/مولوی"



پ. ن:حرف دل من

بیشترین کاری که دوست دارم

فکر می کنم بیشترین کاری که ازش لذت می برم خانه داری است. 

اگر خارج بودم می رفتم به عنوان یه زن خانه دار مشغول کار می شدم. 

حرفای نامناسب

چقدر بده دنیای ادم اینقدر کوچیک باشه

که همش به این فکر کنه من  چقدر خوشگلم... وای چقدر همه از من تعریف می کنند... وای چقدر باهوشم

چند وقته این حرفا از دهان هر کس می شنوم به نظرم حرفای نامناسبی برای بیان میان. 

و متاسفانه اوقات زیادی را،  خودم با این طرز فکر بی مفهوم از دست دادم.


گوش دادن

کاش ما ادما به حرف عزیزامون که خیرمون رو می خوان گوش می دادیم و فکر نمی کردیم دانای کل هستیم

چقدر مادرم بهم گفت این راه نرو

اینکار رو کن 

خوبببب :))

عمر بر باد دادیم و قدر لحظه ها رو ندانستیم. 


زندگی

سلام عزیزم

امروز یه مطلبی خوندم برام خیلی خنده دار بود. 

نوشته بود" یکم دیگه مجرد بمونم،  بازنشسته می شم."

:)))

چندروز پیش هم رفته بودم واکسن انفولانزا بزنم. 

دختر تزریقاتچی ازم پرسید مجردی؟؟؟

گفتم بله

گفت خوشبحالت، منم قبل ازدواج فکر می کردم شوهر کردن خیلی اتفاق خاصیه، الان پشیمونم

همه آزادیهای ادم ازش می گیرن و محدودت می کنه. 

می دونی مرد من

یاد تو افتادم

یاد نوشته هام برای تو

یاد اینکه ازدواج کردن به نظرم چقدر دور و محال میاد

اینکه چقدر بودن کنار تو رو دوست دارم. 

یعنی اگه ازدواج کنم. 

بودن کنار تو برام لذت بخش نیست. 

ایا بودن با تو برام حکم محدودیت پیدا می کنه. 

قراره تو چه نوع مردی باشی؟

قراره من چه نوع زنی باشم یا بشم؟ 

امیدوارم در زندگی مان احترام  و محبت جریان داشته باشه

و من یک زن عاقل و مدیر و مدبر در عین حال پر محبت باشم

و تو صبور و مهربان و مدیر و مرد زندگی من باشی. 

دوستت دارم عزیزم:، ***

خشت اول

مرد من، خشت اول دوست داشتن تو، دوست داشتن خودمه. 


اگر این خشت اول رو اشتباه بزارم و خودم رو انچنان که باید دوست نداشته با‌شم دیوار دوست داشتن تو،  تا ثریا کج میره.


دوستت دارم :****

نبودنت را تماما در اینجا پرسه زدم

سلام مرد من

خنده هام و دلتنگی هام رو اینجا گذروندم. 

هر وقت نبودنت به دلم فشار اورد. اینجا اومدم و نو‌شتم. 

دلم بودن می خواست 

دیگه نمی خواستم بیش از این تخیلت کنم. نوشتم تا واقعی بشی برام.

الانم دلتنگم

دلتنگ سالهای که نبودی و سالهای که ممکنه نبا‌شی.

راستش بخوای خودم و کنار تو جور دیگه تصور می کنم. 

خودم و تو کنار هم هَستیم اما جوان نیستیم دو تا ادم جا افتاده. جوانی مان کجا سپری شد وقتی در کنار هم نبودیم؟ 

 

دوستت دارم مرد زندگی من 

همسرم

عشق من :******


انتظار

موبایلم شکسته.

دو روزه تقریبا و من در حال انتظار کشیدنم.

انتظار اینکه کسی باهام تماس بگیره.

شماره بیشتر دوستام ، داخل گوشیم سیو بوده. نه داخل سیم کارتم.

سیم کارتم انداختم داخل گوشی خواهرم.

و منتظرم یک نفر دوستام باهام تماس بگیره.

شکر که حداقل یکنفر پیامک داد نگرانتم.

می دونی، خیلی نگرانم که کسی منو به یاد نداشته باشه. 

برام جالبه بدونم بعد چه مدت غیبت متوجه نبودم می شن.

اصلا متوجه می شند???

20 مهر1396

هیسسسس

امان از بازی روزگار

تا قبل سی سالگی هرکی می گفت ایشالله عروسیت , دادم می رفت هوا که من شوهر نمی خوام. 

هیسسس از ازدواج باهام حرف نزنید. :))


بعد سی. سالگی که دلم خواست ازدواج کنم و گفتم دلم می خواد شوهر کنم 

گفتن هیسسسس , زشته 

دیگه اسم ازدواج نیار, ابرومون بردی :))))


خلاصه در امر باشکوه ازدواج دچار هیسسسس زدگی شدیم. :)))))))))


هیس نشی صلوات ;)

خانه

سلام عزیز دلم

چه خوب که تو هستی

کلمات هست

و قدرت بیان کلمات :))

عزیزم

مرد زندگی من 

فاصله بین من و تو اونقدر بعضی اوقات برام تلخ و ناگوار میشه که سعی می کنم با تصورات خیالی پرش کنم.

تصور خودم و تو با هم در کوه

در جنگل های سر سبز

و...

و اینقدر این تصورات برام با ارزشه که فقط خودم و تو رو کنار هم می تونم در این مکانها تصور کنم.

اما زیباترین مکانی که می تونیم با هم باشیم خونه مان هست.

من و تو کنار هم در خانه مان :****

داستان زندگی زنان امروز

چشم می گردونم بین تمام مردای دور برم.

تو بین شان نیستی

قرار بود شاهزاده سوار بر اسب باشی که در کتابها خونده بودم.

من اما قرار بود دختر منتظر داستان ها باشم.

اما مردای سرزمینم دیگه کتاب نمی خونند

دخترک منتظر داخل کتاب رو هیچ مردی نمی خواد

هر چقدر هم مهربون باشه و زیبا و دوست داشتنی.بازم فایده نداره

دخترک داخل کتاب اسیر شده

اما شاهزاده اسب سوار خیلی وقته که از کتاب داستان ها بیرون اومده و بجای گشتن دنبال دخترک در کتابها,

دنبال دخترک دیگری زیباتر و بروزتر  در تابلوهای رنگ و روغن می گرده.

انگار که برای شاهزاده سوار بر اسب فقط ظاهر رنگ و روغنی دخترک دیگر مهمه نه دل دخترک و صبر و سرزندگیش

اما کار برای شاهزاده اسب سوار مشکله

بین این همه دختر نقاشی شده کدوم انتخاب کنه?




شاید پاک شود این پست

سلام

سلام مرد جان

خسته ای???

خسته نباشید

من هم خسته ام و این عالیه 

یعنی یه روز پر از تلاش داشتم :)))

مرد لیلی

اینقدر خسته ام که توان نوشتن این نامه رو هم ندارم

اما دلتنگی ام بیشتر از خستگی هست:)))

زمانی که در اوج خستگی دلم پر زد برای دیدن کلماتی که نثار نبودنت می شن 

اومدم وبلاگم 

نوشتم و نوشتم

از خستگی های خودم و از تو که با لبخندی بر لب و سکوتی مدام گوشه ای ایستادی


عزیزم در حالیکه می نوشتم

خوابم برد

اما الان از جام بلند شدم و شروع کردم به نوشتن از دلتنگی 

:)) عزیزم جای تو در قلبم همیشه خالی بوده


شبت بخیر مرد من :***

اعتراف شبانه

خیلی چیزها هست که در زندگیم به اونها حسادت کردم

مثل حسادت به کسی که خیلی خوب می نویسه و ذهنش پر از معلوماته

مثل حسادت به لبخند زیبای زنی

مثل حسادت به زیبا و سنجیده حرف زدن فردی



اما امروز یه حس حسادت جدید تجربه کردم

حسادت به کسی که به واسطه جایگاه خانوادگی و زیبای که داره از نعمت توجه دیگران برخورداره و به راحتی می تونه کسی پیدا کنه که عاشقش باشه


خدایا شکرت به خاطر این حسادت جدید 

:***

سلام بر جانم :***

سلام عزیزم

از من برایم بگو????

از لیلی جان

از تبسم بر لب گذشته

از شادی متبسم

از من برایم بگو 

مرد من

از دختری بگو 

که نه دیدیش و نه شنیدیش و نه خوندیش

از من برایم بگو مرد من

از دختری بگو که منتظر شنیدن زندگی از لبان توست


سکوتت طولانی شده مرد من

بگذار من برات بگم 

دوست داشتنت همیشه جزی از وجودم باقی می مونه و بزار اعتراف کنم که امیدوارم همینجور که در چشم خودم زیبا هستم در چشم تو هم زیبا باشم. 


وقتی می گم زیبا هستم حس یکجور گناه می کنم مرد من

انگار یا به خودخواهی مبتلا هستم و یا به دروغ 

اما چه اهمیتی داره 

امروز خودم در ایینه نگاه کردم و بخاطر نعمت هوش و عقل و توانایی انجام امور زندگیم از خدا تشکر کردم.

بعد با خودم گفتم لیلی

قبلا در ایینه فقط خودت زیبا می دیدی الان در ایینه خودت می بینی و شکر گزار نعمت هوش و عقلت هستی.

:)))

خودخواهی پس از خودخواهیییی 

انگار که در وجود لیلی دل اندکی تواضع نیست.


راستی مرد من,  وقتی خودم را در ایینه دیدم

یه جمله خنده دار به خودم گفتم

گفتم لیلی جان چه بسیار افراد زیباتر از تو که به دنیا امدن و رفتن 

پس غره مشووووو

بعد نگاهی به خودم انداختم خداییشششش خیلی خنده دار بود مرد من

یه دختر تپلو و سبزه پوست, اشفته مو و خسته نگاه با چشای گود رفته از داخل ایینه زل زده بود به من و با حیرت می گفت به من می گی خوشگل???

بعد با اخم اضافه کرد 

متاسفمممم تپلو جان :)))

قبلا سطح دغدغه ات ذهنت بود الان قربون صدقه الکی برای خودت میری:))


منم به خودم در ایینه نگاه خسته تر از خسته ای کردم و گفتم

مرد من از من برام نمی گه

هیچوقت قربون صدقه ام نرفته

هیچوقت نگفته تو زیباترین توپولوی دنیای

تو با نمک ترین سبزه روی زمینی

حداقل حق دارم قربون صدقه خودم برم.

بلکه دلم باز شه



می بینی مرد من

اگر از من برام می گفتی

یه خودشیفته از خودشیفته های دنیا کم میشد

و یه تپلو سبزه دوست داشتنی در کنار عشقش به دنیا اضافه می شد.



دوستت دارم

شبت بخیر نازنینم :****