صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

از من بپرسی????

سلام مرد عزیز من :***

اگر از من بپرسی, دختر خندونی که دارای کوله بارت رو می بندی, این وقت شب مقصدت کجاست?

نگاهت نمی کنم و همینطور که به پروانه ابی رنگی که به بزرگی ابی ترین ابی اسمونه و نشسته روی موهام فکر می کنم.

جوابت رو میدم که دارم میرم , سیب بچینم :)))

شنیدم که فصل برداشت سیب هست و انگاری کسایی رو برای برداشت سیب احتیاج دارن 


می خندی و نگاهم می کنی و می گی این وقت شبی, باغ سیب از کجا گیر میاری????

می خندم و همزمان با خندیدم حس می کنم که پروانه روی موهام داره بالهاش رو باز می کنه

دوباره می پرسی, فکر می کنی می ذارم نصف شبی در این تاریکی پی سیب چینی بری???

پروانه بال می زنه و میره

نگاه دستات می کنم می بینم که سیبی رو گرفتی دستت و بسمتم دراز کردی 

می گی بیا این سیب


می خندم 

سیب رو نمی گیرم و پشت می کنم بهت و میرم سمت در.

با خودم می گم اگر منو بخواد نمی زاره بدون سیب از در بیرون برم

اگرم نخواد , شاید به سیب گازی بزنه و ملچ ملوچ کنان بگه رفت که رفت 

صدام می کنی

بر می گردم

بهت زده نگاهت می کنم

پروانه نشسته روی یک سیب قرمز رنگ که بر درخت سیب منتظر چیده شدنه

بلند داد می زنم دیوونه چرا عین درختا ساکن وایسادی و دستات رو از هم با  کردی و سیب به کف منتظری


می خندی و می گی , بچینم :****

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد