ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
زمانی که دبیرستان می رفتم. یک کتاب داستان داشتم سر کلاس مخفیانه می خوندم که معلمون در کلاس باز کرد و یک اقای خوشتیپ جوان و خوشقیافه ی اومدن داخل کلاس :-)
این اقا دندانپزشک بودن و هوش و حواص دخترای کلاس با دیدنش رفت.
یعنی یه هنرپیشه ازش در می اومد.
اونوقت من چیکار کردم از فرصت نهایت استفاده کردم و با ذوق و خیال اسوده بقیه کتاب راحت خوندم.
در حالیکه دخترای دیگه چشم از دکتر جذاب ور نمی داشتن.
همون لحظه من عاشق مرد داخل داستان شده بودم و اون رو به دکتر جذاب ترجیح دادم.
حالا هم که فکر می کنم دلیلی نداشت جذب اون دکتر بشم.
:-) اصلا چرا اینا رو نوشتم.
گاقعیتش باز دلتنگ ادمی شدم که جای درون وجودم زندگی می کنه و عاشقانه دوستش دارم
دوست دارم مرد موفرفری من ^_^