صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

زندان.... پنجره......کبوتر ....زندانی :)))

یه زندان رو تصور کن که هزاران سلول انفرادی داره که تنها راه ارتباط زندانی های این سلول ها با دنیای بیرون یه پنجره کوچیک هست که از اون فقط اسمون ابی رو می تونی ببینی.

من همیشه این زندان رو با هزاران پنجره کوچیک در گوشه ذهنم تصور می کنم.

یک روز یکی از زندانی های زندان متوجه می شه کبوتری نشسته روی لبه پنجره سلولش

غذاش رو با کبوتر سهیم می شه و کم کم می ترسه نکنه این کبوتر بره بشینه روی لبه پنجره سلول زندانی دیگه.

زندانی به کبوتر بیشتر می رسه تا این همدم تنهایش رو از دست نده

روزی که این زندانی ازاد می شه 

وقتی از در زندان بیرون میره و برای لحظه ای به عقب بر می گرده و به زندان نگاه می کنه

یک زندان می بینه با هزاران سلول انفرادی با هزاران پنجره که پای هر پنجره یک کبوتر نشسته

( این سکانسی از یک فیلم بود/ اسم فیلم یادم نیست)


وقتی بر می گرده عقب و اون کبوترا رو می بینه.


اون کبوترای نشسته پای پنجره زندانی ها


اون سعی اش برای جلب توجه کبوتر برای اینکه نره جلد پنجره سلول دیگه بشه


اون تلاش برای تنها نشدن


و تصور اونهمه زندانی که تلاش مشابه می کنند.


:) سال هاست این تصویر گوشه ذهنم هست و هیچ جوره نمی تونم توصیفش کنم.


چرا نمی تونم توصیفش کنم???


نظرات 3 + ارسال نظر
علی امین زاده یکشنبه 13 تیر 1395 ساعت 09:59 http://www.pocket-encyclopedia.com

انسان به امید زنده است. درست مثل فیلم پاپیون.

و به دوست داشتن :)

اذر شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 23:40 http://azar1394.blogfa.com/

همیشه امیدی هست

همیشه پرنده ای هست
پروازی هست
رهایی هست :)))

حای جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 11:00 http://timarestan.blogsky.com/

تنها چیزی که تو این دنیا عادلانه توزیع شده مرگه!!
....و گر کامرانی به فرمان و گنج /دگر کس فرومانده در ضعف و رنج
به دروازه ی مرگ چون در شویم/به یک لحظه با هم برابر شویم ....
چون طمع ادما و خوخاهی هاشون به اون راه پیدا نکرده

ممنون بابت شعر زیباتون :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد