صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

سلام عزیز تبسم :))

سلام مرد من :))

می دونی مرد من قبلا که دنیا خیلی کوچیک بود. ادما می نشستند روبروی هم در دل غارها و شروع به حرف زدن می کردن.

یه روز ادما تصمیم گرفتن حرفاشون رو به کسایی بزنند که بعد اون ها پا به حیات می گذارند.

شروع کردن دیوارهای غار خط خطی کردن و داستان نبردشون با حیوانات روی دیوارها کشیدن. :))

فکر کن اگر من می خواستم داستان موفرفری روی دیوار غار تصویر کنم که تبسمش منتظرش هست.

چه تصاویری که نمی کشیدم .

تو رو نشسته کنار اتیش روی لبه یک پرتگاه بلند در تاریکی شب می کشیدم که چشم دوختی به اسمون.

:)))

چقدر خوبه که نوشتن اختراع شد مگر نه عزیزم?

دیگه لازم نیست حتما روبروم نشسته باشی تا من باهات حرف بزنم.

اصلا برای همین نوشتن اختراع شد

برای وقتی که توی روبروم نباشی و من احتیاج به حرف زدن داشته باشم و نوشته هام صدا می شند و به توی می رسند که حتی نمی دونی کی هستی?

اینجوریاست که نوشتن راهی می شه برای حرف زدن با کسایی که حتی نمی بینشون

حتی بعد فوت مان هم می تونیم با دیگران حرف بزنیم.

اینجوریاست که سعدی و حافظ با تبسمی حرف می زنند که حتی ندیدنش .

اینجوریاست که تبسم با موفرفری حرف میزنه که ندیدتش

می شنوی?

کلماتی که نوشتم رو می شنوی?

من اینجام موفرفری, درست روبروی تو نشسته در دل کلمات :)

ها ها ها ها, نخیر اصلا هم ننشستم 

بلکه دراز کشیدم و در حال تایپ کردن برای جناب عالی هستم :)))

دلم برات یه ریزه شده 

نمی گی دل من کوچیکه 

نگاه نگاه برای اینکه باهات دو کلمه حرف بزنم چه فلسفه ای اومدم :)))

خوب شد  دیگ فلسفه ام سر رفت. 

اوووف

کجای خوب? :))))

اینقدر خودت رو پشت کلمات مخفی نکن. 

من این چند وقته به خیلی چیزا فکر کردم

به اینکه وقتی می خوام بیام سر قرار با تو دیر کنم. :)))


 وقتی به اندازه کافی دیرم شد قسمتی از مسیر رسیدن به تو رو شروع کنم به دویدن تا سریعتر از عقربه های ثانیه شمار حرکت کنم و زود زود بهت برسم. :))

و تو با حیرت به من نگاه کنی که نفس نفس زنان دارم بهت نگاه کنم و  در دلت بگی چقدر بر افروختگی لپات بهت میاد عزیزم.

ببین دیگه من چه خیالبافی ام :))

اصلا شما مردا معلوم نیست به چی فکر می کنید?

:)))

شانس بیارم غر نزنی :))

تو که غرغرو نیستی?

هستی?

نه نیستییییییییییی :)))

من عاشق دویدنم وقتی مقصد تو باشی. 


عزیزم نگاه گرمت رو روی صورتم حس می کنم

کدوم گرما بخش ترن اشعه خورشید یا نگاه تو?

گرمای نگاه تو تمام وجودم رو اتیش میزنه :)))))

 

دلم برات یه ریزه شده بود من تو رو از نگاهت می شناسم وقتی بیای

دوستتت دارم عزیز دلم


شبت بخیر مرد من :)))

بوس به چشمای که من رو در انتظار گرماش ذوب کرد

:******

نظرات 7 + ارسال نظر
حبیب سه‌شنبه 11 اسفند 1394 ساعت 02:56 http://nicecoder.blogsky.com/

شما چطوری رفتی تو غاری که درش رو به یه پرتگاه بلنده؟ تصور شما رو توی روبروی تصورم نمیتونم تصور کنم (:
اصلا به من چه؟ جدیدا یه غارایی اومده سانروف دارن

سلام
ای اقا ای اقا :))
توانایی انسان غارنشین شما با انسان شهر نشین شما یکی می کنید???
سانروف چی هستتتت??????

حبیب سه‌شنبه 11 اسفند 1394 ساعت 02:49 http://nicecoder.blogsky.com/

این "توی روبروم" نباشی ... یعنی دقیقا کجا نباشی مثلن؟!

سلاممم :))
موفرفری وجود خارجی نداره
برای همین گفتم تویی که روبروم نباشی

وقتی من ندونم موفرفری کیه?
از کجا بدونم الان کجاست :))

یک دختر بیکار یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 00:51 http://hve77.blosky.com

عالی بود

ممنون خانم نویسنده عزیز :***

آنی شنبه 8 اسفند 1394 ساعت 22:06 http://www.annie.blogfa.com

ای جانم
آدم این نامه هاتو که می خونه
دلش می خاد که یک موفرفری باشه خبببب

اتفاقا چند تا دوست موفرفری پیدا کردم اینجا :)))
موفرفریا مهربونند :))

تیلوتیلو شنبه 8 اسفند 1394 ساعت 14:06 http://meslehichkass.blogsky.com/

:******

روزگراف جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 22:36 http://roozgraph.blogsky.com/

زیبا و با احساس

ممنون روزگراف عزیز

مریم بانو جمعه 7 اسفند 1394 ساعت 22:32 http://rozhan313.blogsky.com

از دست تووو با این تصورات نمکیییییت.... خیلی خوب بود... چقدر ذهنت فعاله خدایی..

:))) ذهنم ازاده راحت به هر موضوعی فکر می کنم.
بیشتر نوشته هام از سر دلتنگی هست.
شما فکر و ذهنتون به درس مشغوله.
به موقعش شما هم برای عشقتون رویابافی های زیادی می کنی عزیزم :***

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد