صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

ماجراهای من و مامانم :))

چند شب پیش بود. شب از نیمه گذشته بود و منم بی خواب شده بودم و مدام مامانم رو به حرف می کشیدم.

:)) مادرمم خسته خواب بود و می خواست بخوابه

اما مگر من می ذاشتمممم

هی می گفتم مامان

مامانمم می گفت هوممم

منم شروع می کردم به حرف زدن و حالا حرف نزن, کی حرف بزن :)))

خلاصه یعدفعه دیدم مامانم برگشت طرفم و گفت

تبسم بیا از قوه تخیلت استفاده کن

گفتم چیکار کنم

گفت

چشات رو ببند

منم چشام بستم

گفت تصور کن توی یه جنگل هستی

منم گفتم الان داخل جنگلم

 گفت تصور کن دور برت پر از درخت هست

 حالا خوب گوش کن. 

ببین درخت ها می تونند حرف بزنند 

منم با ذوق گفتم اره , دارن حرف میزنند

:)

یعدفعه مامانم برگشت گفت 

حالا برو با درختا حرف بزن, بزار من بخوابم

:))))))



من :/

درختی واقعی ://

درختای که حرف میزنند :))))

مامانم :)))))))))))

باز هم من :(



نظرات 8 + ارسال نظر
علی امین زاده سه‌شنبه 15 تیر 1395 ساعت 19:17 http://www.pocket-encyclopedia.com

خیلی بامزه بود. درست بر خلاف قبلی.

اما این صحبتهای نصف شبی خیلی بامزه اند. خیلی مزه داره!

:))) مامانم خیلی خلاق هست. تربیت ما رو هم بر اساس همین خلاقیتش انجام داد.
دنیاش محدود نبود و دنیای ما رو هم محدود نکرد. :)

امید پنج‌شنبه 17 دی 1394 ساعت 00:08 http://Fateme-goli.blogsky.com

وااااااااااااای خیلی باحال بود د د
ایشالا 122 سال سایش بالا سرت باشه

:))) ممنون امید گلی عزیز

اذر شنبه 12 دی 1394 ساعت 23:30 http://azar1394.blogfa.com

سلام
امشب با شما اشنا شدم
البته بیشتر از مامانت خوشم امده خخخخخخخ
خدا حفظشون کنه

سلام عزیزم
مامانم همش تاکید میکنه در وبلاگت از من بنویس. وقتی در موردش می نویسم خیلی خوشحال میشه.
ممنون که به وبلاگم سر زدی :)

maryam شنبه 12 دی 1394 ساعت 00:10

slm
hamchenan donbalet mikonam
manam mese to delam ye hamdam mikhad
vasat 2a mikonam

سلام مریم جان
شاید اینکه میگن تا قسمتت چی باشه درست هست.
من خیلی تلاش کردم. :)) فعلا قسمتتم نشده.
درسته کسی توی زندگیم نیست اما ادم عوضی هم توی زندگیم نیست.
امیدوارم کسی بیاد توی زندگیت که ارامش و نشاط رو در کنارش کاملا حس کنی.
ممنوم بابت دعاهات عزیزم :***

آنا جمعه 11 دی 1394 ساعت 19:12 http://aamiin.blogsky.com

حالا چرا درخت؟ خوب سرکارت گذاشته مامانت.

مامانم قوه تخیل عالی داره.
وقتی کم سن و سال یود در مورد ادم فضای ها می نوشت, یکبار یه داستان کوتاه ازش پیدا کردم که در مورد سفینه فضای ها نوشته بود. بزرگترین ارزوی زندگیشم این بود که فضای ها رو ببینه :))
شانس اوردم گفتند درخت. اگر با ادم فضای ها قرار یود حرف بزنم الان یه سیاره دیگه بودم :))

نازی جمعه 11 دی 1394 ساعت 17:56

vay joooonam cheghade azizaaan

:))) مامان ادم که شیرازی باشه همین شیرینی ها رو هم داره.
چند وقت پیش بغلم کرد و حسابی بوسم کرد و بعدش یدونه زد پس کله ام
گفتم چرا میزنی
گفت زیادی بوسیدمت , زیادت شده. ://

مریم بانو جمعه 11 دی 1394 ساعت 04:23 http://rozhan313.blogsky.com

مااااااااااااااااااادر عاااااااااااااااااااااااالین
خدا حفظش کنه...

:)) به مامانم همیشه میگم اگر دخترم. شبیه ات بشه خیلی خوبه
چون شاد زندگی میکنه. :))

Majid جمعه 11 دی 1394 ساعت 00:50


خیلی باحال بود

ممنون :)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد