صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

سلام همسرم :***

سلام همسرم

صدای منو از سی و سه سالگی ام می شنوی

می دونی همسری, سی و سالگی , سنی هست که ادم شروع می کنه به شمارش معکوس کردن

دارم می شمارم چند سال دیگه وقت دارم مادر بشم :)))

اخ می دونی چقدر دلتنگ در اغوش گرفتن بچه هام هستم.

همسری من ادم خوشبختی ام 

اما تو یه جای خالی عمیقی هستی که در گوشه قلبم کاملا جاش رو حس می کنم.

همسری بارها شده به خودم می خواستم بقبولونم که فلان ادم اشتباهی که توی زندگی من اومده ممکنه تو باشی.

و هر بار که اون ادم از زندگی ام رفته چقدر خوشحال بودم که فرصت با تو بودن رو از دست ندادم.

ادما فکر می کنند هر چی سنشون بالاتر میشه از روی عقل بیشتر تصمیم می گیرند

اما باور کن تبسم 33 ساله از تبسم 22 ساله بیشتر دلش عشق و زندگی عاشقانه می خواد

یه عشق و دوستی واقعی

منظورم  مکر و حیله و نیرنگ نیست که بعضی اوقات لباس عشق رو می پوشند و مثل هنرپیشه ای ماهر خودشون رو.جای عشق می ذارند. 

همسری واقعا زندگی در دنیای که در اون عشق نباشه چقدر سرد و تلخ و ترسناکه

و من هر لحظه از ته دلم و احساسم تو رو صدا میزنم

:))) باور کن هر چقدرم عجیب باشه یک روز من و تو بهم می رسیم. 

می دونی ایمان دارم بهت می رسم

مطمنم 

:))))) تو کجای این کره خاکی چشم گذاشتی و قایم شدی که من پیدات نمی کنم?

می دونی موفرفری جانم, من شبیه ایرانی ها نیستم

به من می گند دختر هندی :)

چشای درشت و لبای قلوه ای شکل و پوست زرد رنگم :))

بیشتر منو شبیه دخترای هندی کرده تا دخترای ایرانی

.

شاید باید دنبال یه موفرفری هندی بگردم :)

شاید سرزمین من اینجا نیست

هیچوقت ندونستم و هیچوقت هم نمی دونم من متعلق به کدوم خاکم.

از بس که دلم رفتن می خواد و دلم می خواد خاکی پیدا کنم که در اون میل رفتنم نباشه. :))

همسری جان

موفرفری جان

هر جای این دنیا که چشم گذاشتی, چشمات رو باز کن و دنبالم بگرد. من جای وایسادم که تو راحت پیدام کنی.

حتی خودمم دارم دنبالت می گردم.

اما واقعا نمی دونم 

شاید من چشم گذاشتم و تو درست پشتم وایسادی و فقط منتظری من چشام رو باز کنم. :))))


دوستت دارم عزیزم

دلم به اندازه یه سبوس جو دو سر پر از خاصیت دوست داشتنت شده :))))

تبسمت می بوستت اونم چه بوسیدنی یواشکی و در خیال

:*****

شبت اروم عزیزم :)

نظرات 2 + ارسال نظر
Majid جمعه 11 دی 1394 ساعت 00:56

خدایش خیلی قشنگ بود نوشتت...خیلی...
اصلا نمیدونم چی بگم...

تشکر, از تعریفتون بی نهایت ذوق زده شدم. :))

امین چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 20:15

فکر کن اگه آندره ژید وبلاگ داشت چه حالی‌ می‌داد بیای نوشته‌هاش و بخونی. این وبلاگم همین جوریه. آندره ژید بخون. نوشته‌هات و احساسات از این هم که هست قوی تر میشه.

سلام
:) همیشه به من و نوشته هام لطف داشتین
کلی ذوق کردم بابت نظری که برام گذاشنی.
یه دنیا ممممنون
امیدوارم در زندگی موفققققققق باشی.
و یک عالمه خوشبخت و شاد بشی
:)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد