صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

ورود عشق ممنوع

سال اولی که دانشگاه قبول شدم و همراه پدرم برای ثبت نام رفتیم خوب یادمه

بعد کلی سوار اتوبوس شدن و سه ساعت در راه بودن رسیدیم دانشگاه :)))

دانشگاه اینقدر دور نبود که به خاطرش خوابگاه گرفت اما 6 ساعتی رفت و بر گشتت. طول می کشید.

یه دانشگاه درست وسط بیابون :))))

بعد ثبت نام پدرم با عصبانیت گفت می مردی بیشتر درس بخونی

راستیتش من نه اهل درس خوندن بودم و نه درس گوش دادن سر کلاس

:))) خلاصه برگشتیم خونه

چند روز بعد اطلاع پیدا کردیم دانشگامون سرویس داره و پدر منو تا دم سرویس دانشگاه می برد. :))

و مواظب بود تا پسری بهم نزدیک نشه

و وقتی می رفتم داخل اتوبوس دانشگاه اینقدر با چشماش می گشت تا ببینه من کجا نشستم مبادا پسری کنارم باشه.

بگذریم بعدها که فهمید حضور در کلاس ها اجباری نیست نذاشت برم سر کلاس ها :))

و فقط امتحانات رو شرکت می کردم

یادش بخیر نباشه اما عین احمق ها رفتار می کردم

به وسری حرف نمی زدم

جواب سلامشون رو نمی دادم.

خیلی دوستام توی همون دوران کسی برای خودشون پیدا کردن اما من از ترس منع شدن از تحصیل هیچوقت سعی نکردم محبت مردی در دلم بشینه.

البته از بعضی پسرا خوشم می اومد اما خودم خوب می دونستم که شدنی نیست و حتی حق ندارم ته دلم کسی دوست داشته باشم. 

:)))) هیچوقت نفهمیدم عشق و عاشقی زمان دانشجویی چه طعمی داره

فقط در فیلم ها دیده بودم و گاهی خونده بودم.

کاش منم یه دختر مثل خیلی ها بودم و می تونستم از دوران دانشجویی ام لذت ببرم.

:)))

نظرات 9 + ارسال نظر
معرفی کتاب شنبه 28 شهریور 1394 ساعت 00:28

سلام

شاید دیده و یا شنیده باشید کسانی را که خودشان را فدای دنیا می کنند . از همه چیزشان می گذرند تا به دنیا برسند .

این فدا شدن ها ، زمینه هایی دارد که انسان را به سمت دنیا می کشاند. بارها برای من پیش آمده و دیده ام کسانی را که براحتی مال مردم را می خورند اما بقول معروف ککشان هم نمی گزد و اصلا به روی خودشان نمی آورند و من تا شب به این فکر بودم که فرد مورد نظر به راحتی آب خوردن، حق مردم را می خورد شاید اصلا وجدانی نمانده باشد تا حرفش را بشنود.

در مقابل کسانی هستند که با کوچکترین گناه و یا مکروهی ، دنیا روی سرشان خراب می شود و غرق ماتم و اندوه می شوند . راه همراه شدن با گروه اول را همه می دانند و نیازی به توضیح ندارد چرا که انسان وقتی در منجلاب گناه افتاد و خیز برداشت و به پشت سرش نگاه نکرد تا ثریا می رود با بار کج .

اما رسیدن به مقام گروه دوم کار سختی است. چطور می شود عده ای اینقدر غرق در معنویات می شوند که هستی را فراموش می کنند حتی خودشان را ؟ تصور کنید ،جایی که نور وجود دارد ،جایی برای تاریکی نمی ماند .در مقابل، جایی که تاریک است ، نور جایگاهی ندارد این خاصیت نور و تاریکی است که هرجا نور باشد تاریکی نیست و هرجا تاریکی باشد نور نیست.

در قرآن کریم می خوانیم: الله نور السماوات و الارض " خدا ی متعال نور آسمان ها و زمین است " این نور در هرجایی که وارد شود ، تاریکی از آنجا می رود اما هر نقطه ای که از وجود خدا بی بهره باشد ، یقینا آنجا تاریک است . دل انسان به منزله ی یک ظرفی است که هم می تواند تاریکی را بپذیرد و هم نور را . خاصیت نور و تاریکی این است که هیچگاه نمی توانند با یکدیگر جمع شوند ، به همین خاطر،دلی وجود ندارد که هم نورانی باشد هم تاریک . اگر دلی تاریک است یعنی جای خدا نیست و اگر دلی روشن و نورانی است یعنی جایگاه الهی است . ما انسانها که بیشتر از یک دل نداریم بنابراین این دل یا می تواند تاریک باشد و یا روشن .

هر انسان عاقلی می تواند بفهمد که دنیا و هوی و هوس هیچ وقت در کنار الله جای نمی گیرد . هوی و هوس یعنی خواسته های دل من که هیچ گاه با خواسته های الهی جمع نمی شود مگر اینکه خواستنی های دل من ، همانی شود که خدا می خواهد. دلی که از الله سرشار شد ، دلی که از هست آفرین پر شد ، هستی پُرش نمی کند و هستی نمی گیردش چرا که او از هستی بزرگ تر است و هستی را می گیرد و بر می دارد و می آورد .

سلام
ممنون معرفی کتاب عزیز
بله درسته
خیلی. لطف کردین وقت گذاشتین و مطالب بالا رو نوشتین.
:)) امیدوارم برای شما. هم بهترینها پیش بیاد و زندگی شاد و پر از رضایتی داشته باشب

مریم بانو جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 11:36 http://rozhan313.blogsky.com

تو چراااا به من نمیگی که لینکت نکردم!! مننن گییییجم

:))) ای جانم عزیزم
لبخند بزن خوشگل خوشگلا میشی :**

خوب به نظرم یه روزی لینک می کردی.
بعد شم از روی پیغامات میشد فهمید یه دوست وبلاگی خوب هست.
این خودش از صد تا لینک کردن بهتره
:))
شما خانمی خانم

لاست استریت پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 09:38

چرا انقدر به گذشته فکر می کنی؟
بی خیال. به نظرم چیزی رو از دست ندادی که تو دانشگاه با کسی اشنا نشدی. تاره امکان داشت دچار بحران عاطفی شی نتونی واحدها رو پاس کنی

:))) یه بخش های از زندگی دوست داشتم تجربه کنم.
کسی چه میدونه شاید واقعا با کسی اشنا میشدم و خوشبخت میشدم.

من پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 09:25 http://meslehichkass.blogsky.com/

یادت هستما
فقط شلوغم
شرمنده
شرمنده
شبها بهت سر میزنم
اما با تبلت نمیتونم نظر بزارم

تا باشه از این شلوغیا
عزیزی عزیز
به کارات برس خوشگلم :****

BoBo پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 00:19

من با دخترا راحت بودم و برخورد راحتی باهاشون داشتم ینی نمیترسیدم ازشون! ولی هیچوقت سعی نکردم مثه بقیه اون عشق و عاشقی دانشجویی و این چیزا رو تجربه کنم. ولی بهت میگم این حسرتی که میخوری بهتر از حسرتیه که اینجوری میخوردی: کااش اصن عشق دوران دانشجویی رو تجربه نمیکردم وبا اون پسره آشنا نمیشدم و اون اتفاقا نمیافتاد و ...

من زمان دانشجوییم فقط یادم میاد یه چندباری با پسرا دعوا کردم :(((
اونم با باشخصیت ترینشون. :(

مریم بانو چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 09:05 http://www.rozhan313.blogsky.com

من تیپ خونوادم یه جوریه که ارتباط با پسر یه چیز جا افتادس و کلا اگر نباشه عجیبه ، به خاطر محیط خونوادگیم من خیلییی مرد و پسر مختلف دیدم و یه پا مرد شناس شدم دیگه برا خودم...
به مردها به راحتی اعتماد نکن...
گاهی دلم میخواست وضعیت مالیم خوب نبود ، تا وقتی مردی میاد جلو مطمئن باشم به خاطر پول نیس که اومده جلو... :)

بعد اون تجربه . دیگه چشمم از اعتماد ترسیده.
منم مثل تو دلم می خواد کسی منو به خاطر خودم بخواد.
:) هرچی دلت بخواد همون میشه عزیزم
:**** ایشالله یکی میاد که فقط چشمش مریم بانو رو می بینه و بس

مریم بانو چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 08:58 http://www.rozhan313.blogsky.com

پسرا خیلی بد شدن الان... اصلا نمیشه اعتماد کرد....
من خودم ترجیح میدم تو محیط کار با کسی اشنا بشم تا تو محیط تحصیل...
راستی چ رشته ای خوندی ؟؟؟

مدیریت خوندم عزیزم
:)) دلمم بیشتر می خواست تجربه اش کنم.
محیط کار شما میشه بیمارستان
عالییییییه. یه اقا دکتر قد بلند با چشمای گیرا و صدای نافذ :)
خیلی هم عالی مریم
من بر عکس تو
یه بار فکر می کنم وقتی بالای درختم و دارم گرو یا سیب می چینم منو می بینه
یا وقتی دارم یه کتاب می خونم
یا......
:))) یعنی من این موفرفری رو کچل می کنم اگر در یک موقعیت رومانتیک همو نبینیم.

Mr chapool چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 02:28 http://chapdas.blogsky.com/

عشق و عاشقیای دوران دانشجویی اکثرا گذریه! وقتی درس و دانشگاه تموم شد دو طرفم میرن پی زندگی خودشون! البته برداشته منه نسبت به چیزایی که دیدم!

:)) من دوست داشتم تجربه اش می کردم.
هر حالتی میشه متصور شد.
فکر می کنم همه ماها , این لحظات را در زندگیمون واجبه داشته باشیم.
لحظات دوست داشتن و.دوست داشته شدن

ایران دخت سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 22:38 http://delneveshtehayedeleman.blogsky.com

از بقیه دوران زندگی تون لذت ببرید.....

حتما اینکار رو.می کنم. ایران دخت عزیزم :*****

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد