صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

سلام عزیز من :)))......صورت خسته

سلام عزیزم

امروز به صورت خودم در ایینه نگاه کردم.

:)) خیلی خسته به نظر می رسیدم. 

پوست صورتم یکم تیره است. 

من فقط ضد افتاب بدون رنگدانه استفاده می کنم.

:))) شاید بهتر باشه از ضد افتاب با رنگدانه استفاده کنم.

:)  

سطح دغدغه رو حال کردی همسری جان :)


من خیلی سعی کردم درونم شاد باشه. 

تمام تست های روانشناسی که زدم می گه من ادم شاد و پر انرژی هستم :)))

خنده داره اما در عمل یه لبخند هم روی صورتم نقش نمی بنده.

:)

می دونی اقای همسر, خندیدن برای من یه جورای ممنوع شده.

بچه که بودم در راه مدرسه یا بیرون خونه حق خندیدن نداشتیم. چون دختر بودیم و خندیدنمون باعث جلب توجه بود. 

نخندیدن حکم بزرگ شدن و عاقل بودن داشت :)))

الانم از ترس متلک های که در خیابون به زن ها می ندازند نمی خندم.

خونه هم که مشخصه :)))

می خندم اما بیشتر در حد یک تبسم.

بیشتر وقتهای هم که می خندم همین موقع نوشتنه. :)))

مثل همین الان :)))

می دونی همسری خنده خیلی خوبه. 

می تونی پشتش غم و حتی خستگی ات رو پنهان کنی.

اگر صورت خندانی داشتم خستگی امروز در صورتم هویدا نبود. :)))

فکر کنم باید فکری برای صورت خسته ام بکنم.

کمی لبخند و کمی ارایش به صورتم طراوت بیشتری میده.  :))))

هیچ چیز به اندازه یه لبخند زیبا و اعتماد به نفس و غرور به یک زن زیبای نمیده. 

:)))

بخند تبسم جان تا خستگی معنا نداشته باشه برات :)


راسی همسری حق شکایت مکایت نداری :)))

از کی بنویسم بهتر از خودم برات :)

تا وقتی نیای ,آش همین آش هست و کاسه همین کاسه

می خواستی زود زود بیای تا از تو هم بنویسم.


می بوسمت 

صورت خسته ات رو می بوسم

:****

شبت خوش مرد من :)

نظرات 2 + ارسال نظر
نازی شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 00:48

(محض اینکه بگم میخونمت همیشه ولی نمدونم چی بنویسم واست اخهه خوش قلمه مهربونننننندوستم دارمااااااا )

:))) شما پیش من یه بوسه جا گذاشتید.
بیا اول یه بوس گنده بهم بده تا بعد فکر کنی چی بنویسی :****

BoBo شنبه 7 شهریور 1394 ساعت 00:38

‌با این توصیفاتی که تا حالا از خودت داشتی نمی‌دونم اگه تو خیابون ببینمت می‌تونم بشناسم یا نه!!
یعنی فک کنم هر خانم متشخص و سنگینی تو خیابون می‌تونه تو باشی!!
منم تو خیابون سنگینم، حدود ۲۰۰ کیلو می‌شم! ینی بیش از دوبرابر اونچه که واقعا سنگینم خودمو تو خیابون نشون می‌دم!
تو تاکسی که دیگه شدیدا سنگین می‌شم! نزدیک یک تن می‌شم! حتی با بغل دستیم حرف هم نمی‌زنم! و جواب تلفن رو هم خیلی سنگین می‌دم.

:)) درست حدس زدی.
این روزها دخترای شاد و خندون رو می بینم با خودم میگم خودت رو تغییر بده تبسم.
چندبار هم سعی کردم اما تا یه متلک می شنوم دیگه لبخند روی صورتم محو.میشه :/

باورت میشه با یه دختر دههذهفتادی حرف میزدم با افتخار می گفت اینقدر خوشگله که کافیه ده دقیقه توی خیابون راه بره. هزار تا پسر بهش شماره تلفن میدن
ذوق هم می کرد :)))

نمی دونم شاید جو تربیتی هم نسل های من جوری بود که اینقدر خودسانسورگر شدیم.
من ذاتا ادم شادی ام. اما جلوی خنده ام رو می گیرم.
قهقه زدن هم بلد نیستم. :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد