صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

سلام اقای همسر :))))........ دنیای به اندازه یک پنجره

سلام سلام سلام :)))


الان که دارم برات می نویسم توی هال نشستم و درون اتاقم نیستم. همه اهل خونه الان توی هال و پذیرایی نشستند. مسلما با این سر و صدای که اینجاست محیط مناسبی برای نوشتن نیست.

:))) اتاق من یک پنجره داره که هر وقت می خوام دنیام رو برات توصیف کنم دنیام رو از این پنجره شروع به توصیف می کنم.

انگار حصاری شده بین من و دنیای گسترده بیرون از این پنجره :)))

چند روز پیش بود که خواستم برات بنویسم و نگاهی به پنجره کردم و دیدم بسته است و هوا داره اون بیرون تاریک میشه.نگاهم افتاد به طنابی که رخت روش پهن می کنیم.

گفتم برات بنویسم پنجره اتاق بسته است و توی بالکن بند رختی ابی رنگ به چشم می خوره.

:)))) دنیام خیلی بزرگه.نه?????

دنیای که به یه پنجره و بند رخت ختم بشه. 


اومدم هال و پذیرایی نشستم تا چشمم به دنیای بزرگم نیفته. :)

حالا من اینجا نشستم و پنجره توی اتاق قرار داره .

 چه اهمیت داره دنیای بیرون چقدر بزرگه.

اما نه نه

 خیلی اهمیت داره, خیلی زیاد

به پنجره اتاق گیر دادم چون از کوچکی دنیام در عذابم.

من عاشق دیدن و فهمیدن و درک کردن و تجربه کردنم.

:))) خیلی جاها و ادما و افکار و عقاید هست که می تونه دنیام رو گسترش بده. و چه لذتی بالاتر از دیدن و فهمیدن و تجربه کردن

برای همین دلم می خواد تو هم به وسعت دنیات فکر کرده باشی و بدونی دنیا خیلی خیلی خیلی خیلی بزرگه.

دلم می خواد بچه هام توی دنیای به دنیا بیان که ادماش فکرشون وسیع هست. دنیاشون وسیع هست. و نگرششون به زندگی وسیع

ادمی که نگرش وسیع داره از پس مشکلات بر میاد و دنیای خودش رو به اندازه مشکلاتش محدود نمی کنه.

ادمی که دنیاش و نگرشش وسیع هست دنبال نگرش های وسیع تر از نگرش خودش هست.


 اقای همسر می بینی. می خوام وارد دنیای بزرگت بشم. و تو رو هم به دنیای کوچیک خودم راه بدم.

به دنیای کوچیک و اروم خودم راهت بدم.


می بوسمت همسری 

دوستت دارم

زیاد زیاد زیاد:****

نظرات 3 + ارسال نظر
علی یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 23:49

جالب بود حرکتش...
اسم وبلاگم " بیزارم از دنیا " بود.
به خاطر کسی که فک میکرد مخاطب خاصه منه حذفش کردم.بعد که دوباره ساختمش بلاگفا زحمت حذفش رو کشید که شرمندم کرد حسابی.
دلنوشته ها و متن های خودم توش بود. خیلی دوسش داشتم.

من میخوام بیشتر باهات آشنا بشم میشه؟!

دست بلاگفا درد نکنه. دسته گل های هم که اب میده حسابی مجلسیه
:)))
اسم وبلاگتان جالب بوده.
وبلاگی که نوشته های خود صاحب وبلاگ هست خوندنیه و جالبه
شما که مدام سوال کردین و اشنا شدین.
:)) خوب من که اگر نمی خواستم مخفی بنویسم با اسم خودم می نوشتم دیگه چه کاری بود برای خودم یه اسم دیگه بزارم.
ترجیح میدم همینطور ناشناس بنویسم حس امنیت بیشتری دارم.
:))) فکر کنم در خلال نوشته هام با شخصیتم حداقل انطور که نوشتم اشنا شدین.
من از طریق این وبلاگ قصد اشنایی خاصی با کسی ندارم.
اشنایی عادی که مسله ای نیست.
از روی کنجکاوی سوالی بپرسید مسله ای نباشه جواب میدم.
من منظور دقیقتون رو از اشنایی نفهمیدم برای همین اینجوری جواب دادم.که سو تفاهمی هم نشه

علی یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 18:38

منظورتو نفهمیدم.
بیخود نست که میگن این مرده
اما خارج از شوخی دلخور نشو از حرف مردم. 99 درصد اوقات چرت و پرت میگن.
والا

:)) یه پاراگراف به اخر متن. اخرم اضافه کردم. بخون
راستی وبلاگت که حذف شد در چه موردی بود?

علی یکشنبه 11 مرداد 1394 ساعت 07:30

سلام
من کی گفتک که شهر و شرتت به شخصیتت مربوطه؟!
هرچند که به نظرم تا حدودی مربوطه. اما من اونارو واسه شخصیتت نپرسیدم.
همینجوری از روی کنجکاوی پرسیدم.
البته میخواستم بدونم مثلا چقدر با من فاصله داری.

این روزها فکرای وسیعی که ازش حرف زدی خیلی کم شده در عوض جامعه پره از فکرای مسموم.
باید به آینده امیدوار بود.چون آینده نزدیکه

یه روزی یه ادمی می خواست حرفای قلمبه سلمبه بزنه. رفت بالای مجلس نشست.
یه ژست روشنفکرانه هم گرفت دهنش رو باز کرد گفت فیللل, دایناسوررر, اژدهااااااااا...... :))))
شده حکایت من ذهننننننن, وسیععععع, کهکشان راه شیرییییی
:)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد