ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
از خوندن داستان های که پشتش هیچ فکر و ایده و فلسفی نیست خسته شده ام.حتی حال خوادندش را هم ندارم.
دلم کتاب های می خواهد که به من زندگی یاد دهد.
جدیدا به کلمه مزه مزه کردن زندگی علاقه پیدا کرده ام.
دنبال کتابهای هستم که به من یاد دهند از زندگی لذت ببرم. و انرا مزه مزه کنم.
فکر می کنم خیلی چیزها هست که بلد نیستیم.
اول از همه زندگی کردن است.
هر چه بیشتر این کتاب ها را می خوانم بیشتر مشتاق زندگی می شوم.
دلم می خواهد بروم کتاب " درود بر خودم" را بخرم.
دوستی می گفت این کتاب به تو تمام حسرت های کارهای که وقتی پا به سن گذاشتی که چرا انجامش دادی یا ندادی را , نشانت می دهد.
می خواهم زندگی کنم. قبل از اینکه حسرت این را بخورم چرا عمر عزیز را صرف بیهوده کرده ام.
شوق زندگی داشته باشم.
و بودنم برایم لذت بخش باشد.
من زندگی نمی دانم. بروم یاد بگیرم :))))
امکان نداره داستانی باشه که پشت اون ایده ای نباشه. البته شاید دنبال این هستی که یکی خیلی واضح بهت بگه که چیکار بکن. اما همیشه بهترین درس ها را از عامیانه ترین نوشته ها می تونی بگیری. حتی در همین وبلاگ های به ظاهر خاله زنکی.
منظورم یک تفکر عمیق هست. نه افکار سطحی.
دلم می خواد حداقل چیزی که خودم می نویسم. دارای یگ نگرش خاص باشه.
البته خودم فعلا ایده ای ندارم.
من از خوندم وبلاگ ها لذت می برم. :))
برای چی باید وایسم کسی بهم واضح بگه چیکار بکنم?
خودم هم چند بار از خوندن وبلاگ های دیگران ایده گرفتم
الان من توی این متنم به وبلاگ ها اشاره نکردم. فضای وبلاگ ها جدا از داستان هاست. برای من که یک لذت خاص داره
ممنون بابت نظر, انا جان :))