صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

ترس از مرد خوش چهره

پدرم مرد خوش چهره و جذابی بود. هر دو  پدربزرگ هایم هم خوش چهره بودند.

عموهایم و دایی ام هم چهره خوبی دارند.

پسران فامیل هم تقریبا خوش چهره اند.

به جز برادرم که دوستانم می گند تیپش اروپایی هست .

اخه چشم و ابرو مشکی اروپایی میشه? :/

برادرم چهره متوسطی داره به گمانم 


من از مردهای خوش قیافه و چشم رنگی می ترسم. یک ترس مبهم. که شاید ناشی از وجود مردهای خوش چهره در زندگی ام هست.

حس می کنم نمی توانند زن زندگیشان رو خوشبخت کنند.

شرطی شدم نسبت به مردهای خوشچهره. انگار نمی شود با اینها خوشبخت شد.

مخصوصا این چشم رنگی ها.

نمی گویم چشم رنگی بد است.

خیر , اما به من نمی سازد. دلم اشوب می شود در چشم هایشان خیره شوم. 


حالا چرا این ها را می گویم.

چون انگار چیزی در وجودم هست که بیشتر مردان چشم رنگی و خوش چهره به سمتم جذب می شوند.

انگار جذب این مردها در خونم ریشه دارد.درست مثل مادربزرگهایم, خاله هایم و مادرم


باز هم یوسف پیغام داد. همان پسر چشم رنگی که گذاشته بود و رفته بود. شاید هم من تردش کردم شاید هم او. 

با همه جذابیتش هیچ حسی بهش ندارم.

موقعیت شاید شاید مناسبی باشد.

من اما مرد چشم و ابرو مشکی می خواهم با موهای فرفری با دستانی مردانه و اغوشی امن


پ.ن: از همینجا از تمام خوانندگان مرد چشم رنگی عذر می خواهم. 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد