-
ممنون بابت تمام این سالها که با من بودی
دوشنبه 20 فروردین 1403 20:37
جای خوندم که نوشته بود ترسوها هیچوقت شروع نمی کنند. ضعیف ها هیچوقت تموم نمی کنند. برنده ها هیچوقت کوتاه نمیاند. و عاشق ها هیچوقت دست بر نمی دارن. یاد خودم و تو افتادم که 12 سال بیشتره که دارم برای با هم بودن سعی می کنم. تمام این سالها به جز امسال، من جز اون عاشق ها بودم که هیچوقت دست بر نمی داشتم. واقعیت این هست که...
-
قول سال جدید
یکشنبه 5 فروردین 1403 23:16
به خودم قول دادم سال جدید بهت فکر نکنم. یک لحظه ذهنم میره سمتت. شروع به تصور کردنت می کنم. کت تنت، قد و بالات. لبخندت، نگاهت. رنگ موهات و موهات و موهات. اون فر موهات. اما قول دادم به خودم که دیگه از تو یاد نکنم. فراموشت کنم. اصلا برم به یک تکه چوب عشق بورزم اما به تو، نه. اما دلتنگت شدم. خیلی زیاد. من اگر عاقل بودم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 اسفند 1402 12:07
نوشته های گذشته م رو نگاه کردم. یه لبخند نشست روی لبام. زمان می گذره عزیزانم. روزگار رو به شادمانی بگذرانید. زندگی میگذره، چه بهتر که قدر لحظاتی که می گذرن رو بدونیم. گرچه سخت می گذره. اما..... خلاصه بعضی از افکار رو رها کن، دختر جان
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 دی 1402 23:00
بعضی وقتا دلتنگی هجوم میاره. :)
-
دلم برای یه سری پیج که غیر فعال یا از دسترس خارج شدن تنگ شده
پنجشنبه 7 دی 1402 21:05
مثل یه زندگی ساده http://aamiin.blogsky.com آنا نویسنده این پیج بود. از پسرش می گفت از همسرش. از نون های که می پخت.طرز پخت یه سوپ ساده انچنان شرح میداد که فکر می کردی چقدر پختن یه سوپ نکاتی داره که تو نمی دونی. چه پیازی استفاده کنه یا چه هویجی. ادم دلش ضعف می رفت برای پسرش. بعد فهمیدم تمام این نوشته ها از خانوادش از...
-
و هنوز همدیگر را ندیده بودیم
دوشنبه 13 آذر 1402 17:12
اگه مرگ به سراغم آمد و هنوز همدیگر را ندیده بودیم فراموش نکن که من خیلی دیدنت را آرزو میکردم... منبع: ناشناس
-
همسر عزیزم
پنجشنبه 18 آبان 1402 00:28
منم لیلا. من خیلی دوست دارم. بی نهایت و دلتنگتم. کاش تو هم دلتنگ من بودی. یک دو سه منم لیلا
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مهر 1402 18:05
خودت را بیشتر از بقیه دوست داشته باش بعد میبینی که آدمهایی که دوستت دارن روز به روز بیشتر میشن تیلو تیلو جان
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مهر 1402 23:08
واقعیتش دوست داشتن تو هیچوقت در من تمام نمی شه.
-
جان جانان
یکشنبه 9 مهر 1402 22:48
دلم برات تنگ شده جان جانانم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 مهر 1402 23:03
:)
-
یادمه
چهارشنبه 5 مهر 1402 22:37
یادمه چند بار ادرس این وبلاگ به کسانی دادم که فکر می کردم. باید ادرس این وبلاگ بهشون بدم. بذارید بیشتر توضیح بدم. یکیشون فکر می کرد من ادم بی روحی هستم. برای اثبات بی روح نبودنم ادرس این وبلاگ دادم. اونیکی می گفت اگر توی شبکه مجازی نباشی کجا پیدات کنم. منم ادرس اینجا دادم. یکیشون که موهاش فرفری بود و با خودم گفتم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 شهریور 1402 20:35
مرا ببوس مرا ببوس برای اخرین بار عزیزم دوست دارم گرچه هیچوقت روح ت لمس نکردم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریور 1402 00:24
سلام خدایا امروز حتی یادم نمیاد چندمه :) چهارم،پنجم یا ششم ماه دلتنگم و می خوام حرف بزنم خدایا می دونی بعضی وقتا می خوای حرف بزنی. اما ذهنت پر از ناگفته هاست. الان توی سرم هرج و مرج هست. موندم چی یگم :) شبیه یه انسان شدم. که از حجم حرفای که می خواد بزنه به سکوت مبتلا شده. می خواستم باهات حرف بزنم اما حتی نمی دونم در...
-
تقدیم به خودم
شنبه 4 شهریور 1402 00:55
روز خواهد شد و درآن تو را دوست خواهم داشت، روز خواهد شد پس نگران نباش اگر بهار تاخیر کرده است و غمگین نباش اگر باران متوقف شده است. بناچار رنگ آسمان تغییر خواهد کرد و ماه بر مدار میگردد، روز خواهد شد! روز خواهد شد آن روز خواهم دانست چرا تمدن، زنانه است و چرا شعر، زنانه است و چرا نامههای عاشقانه زنانه هستند و چرا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 شهریور 1402 17:21
سلام عزیزم دلم به شدت برات تنگ شده
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 مرداد 1402 00:35
شنونده خوبی هستم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 مرداد 1402 00:01
دلم برای خودم تنگ شده. دلم ارامش می خواد
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 مرداد 1402 17:56
به شدت خسته م و خوابم میاد. انگار دیگه رمقی برام نمونده
-
دندانپزشک خوشقیافه
جمعه 23 تیر 1402 23:15
زمانی که دبیرستان می رفتم. یک کتاب داستان داشتم سر کلاس مخفیانه می خوندم که معلمون در کلاس باز کرد و یک اقای خوشتیپ جوان و خوشقیافه ی اومدن داخل کلاس :-) این اقا دندانپزشک بودن و هوش و حواص دخترای کلاس با دیدنش رفت. یعنی یه هنرپیشه ازش در می اومد. اونوقت من چیکار کردم از فرصت نهایت استفاده کردم و با ذوق و خیال اسوده...
-
از نیمرو و هزار رو تا شوهر
یکشنبه 18 تیر 1402 21:57
یادمه زمانی که هنوز حتی نوجوان هم حساب نمی شدم. مادر بزرگم ازم پرسید لیلا، نیمرو بلدی بپزی؟ و من جواب دادم بله ^_^ مادربزرگم در ادامه صحبتشون گفتن، یه دختری به پدرش گفت: بابا من از نیمرو تا هزار رو بلدم بپزم، شوهرم بده. 8-) و این جمله من رو به عنوان یک نوجوان، خیلی به فکر فرو برد. سالهاست به این جمله فکر می کنم. و حتی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 تیر 1402 23:32
خشمگینم و در عین حال دوست دارم فردا برم نون باگت بخرم و ساندویچ تخم مرغ ابپز درست کنم. مخلفات هم گشنیز خرد شده و پیاز و گوجه و خیارشور و فلفل سیاه می زنم. یه ساندویچ خوش طعم و لذیذ که از همین حالا برای خوردنش دهنم اب افتاد ^_^
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 تیر 1402 23:58
شاید بهم می خندیدی منم نگات می کردم و بهت می خندیدم. شاید بهم می خندیدی وقتی من دارم برای طبیعی ترین حق زندگی یک ادم می جنگم من برای داشتن یه خانواده دارم با خود، با ذهنم، با مردای اطرافم و با تو می جنگم. من دارم می جنگم و ادامه میدم. من دارم می جنگم و این اسمش عاشقی کردن نیست. دارم زخمی می شم از این جنگیدن. دارم صدمه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 10 تیر 1402 23:54
فکر کنم امروز 10 تیر باشه. امروز امروز دلم تنگ شده برات. خبر خوب اینکه دارم دنبالت می گردم. هنوز نا امید نشدم. و می دونم تو یکجایی توی این دنیای بزرگ داری زندگی می کنی. و بین من و تو خیلی فاصله است من زنده م می شنوی من زنده م و دارم دنبالت می گردم. من هنوزم امید دارم. و دست از تلاش برنداشتم. می شنوی من رو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 خرداد 1402 00:07
10 خرداد 1402 دوست دارم دوست دارم دوست دارم و دوست داشتن تو، همیشه تا ابد با منه. و من هیچ چیزی از اینده نمی دونم. اینکه چه اتفاقی قراره بیفته. هرزگاهی چنان یاس و نامیدی وجودم فرا می گیره. که حتی دوست ندارم زندگی کنم. فقط یک چیز بین تمام احساساتم ثابته اونم دوست داشتن تو هست
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 اردیبهشت 1402 23:16
شکر که در دلم زنده ای
-
هنوزم
جمعه 8 اردیبهشت 1402 23:15
باورم نمیشه هنوزم دوست دارم. هنوزم دوست دارم با وجودیکه یه تخیل بیشتر نیستی. یه سایه هستی. بعضی وقتا میگم یعنی روزی می رسه دست از دوست داشتنت بردارم؟ کسی دوست دارم که وجود خارجی نداره. مگر می تونم دوَت نداشته باشم؟ و دلتنگت نباشم؟
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 25 فروردین 1402 22:42
دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 فروردین 1402 21:55
و من دلتنگتم
-
بازم 4 بهمن 1401
سهشنبه 4 بهمن 1401 23:50
سومین نوشته امروزم. بازم دلم شیطنت می خواد موقع نوشتن. از اون نوشته ها که بیخیال از قضاوت ادما می نوشتم.