-
4 بهمن سه شنبه 1401
سهشنبه 4 بهمن 1401 23:36
می دونم هیچوقت این صفحه هات نمی خونی. و از این بابت هم ناراحتم و هم خوشحال. یادم باشه اگر روزی بهم رسیدیم تا می تونم بهت نگم، دوست دارم. تو هیچوقت نباید بدونی که چقدر دوست دارم و چقدر انتظارت کشیدم. یادم باشه روز ازدواجمون، نخندم. تو هیچوقت نباید بدونی که چقدر در روزهای که نبودی حتی با تصورت، لبخند نشست روی لبام. روزی...
-
12 دی 1401
دوشنبه 12 دی 1401 22:40
12 دی 1401 سالها قبل یه وبلاگی می خوندم که یک دختر مجرد نوشته بود. و مدام سر خدا غر میزد که چرا تقدیرش این هست. خودم الان یه وبلاگ دارم. یه وبلاگ که از دلدادگی خودم به معشوق خیالی م میگم. ایا دلم می خواد در حال حاظر عین اون دختر مجرد، غر بزنم؟ در حال حاظر حس دلتنگی شدید دارم برای معشوق خیالی م. و همینطور خواب الودگی....
-
7 دی 1401
چهارشنبه 7 دی 1401 00:08
کاش باهام حرف می زدی #همسرم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 آذر 1401 22:26
12 یا 13 اذر ماه 1401 این دوست داشتن چیه که مدام در ادم تکرار میشه. هر بار میگم دیگه احساساتی در من وجود نداره. هنوز تو رو دوست دارم. و این تنها چیزی هست که در تمام این سالها تغییر نکرده. دلتنگی کش دار
-
من از شعر متنفرم اما تو هیچوقت شعر نباش
پنجشنبه 14 مهر 1401 20:00
14 مهر1401 پنجشنبه شب هر وقت وارد وبلاگم می شم. تو در من زنده میشی. من ادمی نیستم که اهل شعر و شاعری باشم. اینجا برام بیشتر از یک صفحه مجازی برای نوشتنه. اینجا تو نفس می کشی. وجود داری. حتی من رو می شنوی و سالهای زیاد تو رو در حالی تصور کردم که پشت فرمون نشستی و در جاده در حال رانندگی هستی. این زنده ترین تصویری هست که...
-
شستن پتو و قُر شدن تشت فلزی
سهشنبه 12 مهر 1401 17:46
پتو دو نفره انداختم داخل تشت فلزی بزرگ داخل حموم شستم دست اخر شستن، کلی مایع شوینده ریختم خوب لگد زدم. اومدم تشت وارونه کنم تا ابش خالی بشه. شوینده ها از داخل تشت ریختن زمین. کف حموم لیز شد من لیز خوردم مچ دستم تا شد. اب گرم ریختم روی مچ دستم تا چیزی نشه دیدم لبه تشت فلزی برگشته و قر شده
-
برای مدت طولانی با دوستام خداحافظی کردم.
دوشنبه 28 شهریور 1401 08:00
بعد مدتها حدود 17 سال دوستی، با دوستام خداحافظی کردم. چون دوست نبودن. فعالیتم رو در همه شبکه های مجازی لغو می کنم. من می مونم و حوضم و نوشتن امیدوارم با نوشتن ذهنم اروم بشه و یاد بگیرم خیلی چیزهای که بلد نبودم. 28 شهریور 1401 برای بار دوم تنها شدم :)
-
27 شهریور 1401
یکشنبه 27 شهریور 1401 22:29
یه پست زدم که دوست و دشمنم مشخص شد. حتی دوست هم برای گرفتن لایک و کامنت رفت طرف ادم فروشا. من ادما خوب نمی شناسم. هیچوقت نشناختم. خودم فقط می شناسم. ترسو هستم اما حرفم میزنم. اما ادمای این جامعه برای اینکه سمت قدرت از دست ندن، طرف زور رو می گیرن. مثل ادمهای که فکر می کردم، دوستان من هستن. در حالیکه دشمنهای خودشون هم...
-
27 شهریور 1401
یکشنبه 27 شهریور 1401 21:39
زامبی ها بهم حمله کردن. و من حس کردم باید از ادمهای این دنیای مجازی فاصله بگیرم. اومدم اینجا و شروع به نوشتن کردم چون پر از حرفم. پر از احساس و پر از ندونستن. و پر از اتشفشانهای که توی وجودم در حال فواره است. چرا ادمها نمی زارن و راحت نمی زارن ادم رو. چون خودم، اسایش از خودم گرفتم. چون خودم زیاد با ادمها حرف می زنم...
-
27 شهریور 1401
یکشنبه 27 شهریور 1401 21:27
می خوام دوباره اینجا بنویسم. چون نیاز به نوشتن دارم و خوب نیاز به تغییر. اینجا می شه نوشت، بدون ترس از دیده شدن. شاید اینجا ساعتهای طولانی فقط فقط فقط بنویسم. چقدر خوبه اینجا کسی من رو نمی شناسه. و خوب این خیلی خوبه. من لیلا هستم. و این برای شروع خوبه. دوست دارم بنویسم. و این عالیه و دوست دارم هرزگاهی از چیزای جالب...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 خرداد 1401 23:03
سوم خرداد 1401 شاید در مورد تو ننوشتن عاقلانه ترین کار ممکنه. با این حجم از دلتنگی چه کنم اخرین سنگرم اینجاست و دوست داشتنی که هیچوقت از دلم بیرون نمیره. حس ت می کنم. انگارقسمتی از وجودم هستی. تمام این سالها تنها چیزی که امیدوارم نگه داشته. باور به بودنت هست. فقط کمی خسته م. خسته از تصور کردنت. ادما چرا می خوان تنها...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 آبان 1400 00:14
15 آبان 1400 خرداد1394 بود که وبلاگم رو باز کردم از موفرفری م گفتم از دوست داشتنش از عشقی که بهش داشتم زندگی م گذشت و گذشت و گذشت و من در آستانه چهل سالگی م از موفرفری در تمام این سالها خبری نبود. 6 سال عین برق و باد گذشت
-
26 یا 27 شهریور 1400
جمعه 26 شهریور 1400 23:39
کاش جات رو می دونستم می اومدم بغلت می کردم.و بوس ت می کردم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 تیر 1400 00:14
وقت برای دوست داشتنت تنگه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 تیر 1400 19:57
۱۸ تیر ۱۴۰۰ دیگه برای دوست داشتن ت کاری نمی کنم. همینکه دلم برات تنگ میشه. همینکه یک گوشه دنیا سالمی، بابتش شکر گزارم. همین ها کافیه
-
۲تیر ۱۴۰۰
چهارشنبه 2 تیر 1400 21:22
دوستم داشته باش
-
شعر از من نیست
دوشنبه 24 خرداد 1400 21:32
قول بده که خواهی آمد اما هرگز نیا اگر بیایی همه چیز خراب میشود دیگر نمیتوانم اینگونه با اشتیاق به دریا و جاده خیره شوم من خو کرده ام به این انتظار به این پرسه زدن ها در اسکله و ایستگاه اگر بیایی من چشم به راه چه کسی بمانم..... رسول یونان
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 اردیبهشت 1400 00:15
فقط اومدم اینجا تا برات بنویسم در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ هنوز منتظرتم و چیزی از این حجم دوست داشتن کم نشده. خیلی سال هست که برات می نویسم و منتظرم نزدیک ۴۰ سالم شد ده ساله که چشم انتظارم ده سال و هر بار به خودم می گم که این چه انتظار مضحکی هست که می کشی. سنی ازت گذشته لیلا. توی این سن باید دیگه بدونی برات دیر شده. اما...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 فروردین 1400 23:35
با من ازدواج می کنی؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 فروردین 1400 00:58
خدایا کاری کن که محبتش از دلم هیچوقت بیرون نره. کاری کن که خودش مسبب این نشه که دوستی که همیشه در قلبم نسبت به اون حس می کردم .از بین بره واقعیت این هست که. دوستش دارم. از صمیم قلبم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 فروردین 1400 23:50
اگر یه روز ، واقعا و از ته دل، عاشق یه گل رز بشم. راحت چشام رو می بندم و به خواب ابدی می رم. چون می دونم به معنای واقعی کلمه، زندگی کردم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 فروردین 1400 23:38
دوست داشتن رو جای درون خودم، حبس می کنم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 فروردین 1400 22:13
زمان ما دوست داشتن بی مفهوم بود. اجازه نداشتی به پسری سلام کنی. حتی، اجازه حرف زدن نداشتی. حداقل محیط اطراف من اینگونه بود. من اجازه عاشق شدن نداشتم. من اجازه زندگی نداشتم. فقط یه قلم داشتم که از این روزها بنویسم. و الان دلم عشق واقعی می خواد.
-
۱ فروردین ۱۴۰۰
یکشنبه 1 فروردین 1400 22:07
دلتنگتم عزیزم. سال جدید آمد و من هنوز دلم برات تنگه مگر قراره چند سال عمر کنیم که اینقدر اصرار برای نیومدن داری؟ باید رفت باید برم شاید اولین بادبادکی رو که دیدم سوارش بشم و برم به اوج آسمونها دلتنگتم درست مثل بادبادکی که بندش بریده شده و در آسمون رها شده ترجیح میدم یه بادبادک آبی باشم.که وقتی بندم پاره میشه. در آبی...
-
حسودی م میشه
پنجشنبه 30 بهمن 1399 20:47
با دوستم حرف میزنم. خواهرش تازه عروس شده. می گفت امروز دامادشون آمده منزلشون و امسال خواهرش عروسی می کنه. با خودم گفتم خدایا، انگار من بهر تماشا این دنیا اومدم. چرا من ازدواج نمی کنم؟ چقدر بده آدمیزاد حسود باشه. به دوستم تبریک گفتم و باز حسرت خوردم. یاد تمام عروسهای افتادم که در جریانشون بودم و چقدر به تک تک شون حسودی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 بهمن 1399 05:33
دوستت دارم گرچه دوری. گرچه نمی شناسمت. گرچه دیر کردی. دارمت دوست. ۵ بهمن ۱۳۹۹ ۵:۳۳ صبح
-
۴۰۱ نامه
دوشنبه 22 دی 1399 23:35
۴۰۰ تا نامه تا حالا برات نوشتم. اینم نامه ۴۰۱ هست. امروز موهام رو بعد سالهای زیادی پسرونه زدم. شاید ده سال بیشتر هست که موهام همیشه بلند بوده. خسته م و خوابم میاد اما باید باهات حرف بزنم. دبیرستان که می رفتم. مکالمه دو تا دختر رو شنیدم. با هم عهد بستند تا زمان ازدواج شون موهاشون رو کوتاه نکنند. نمی دونم چی شد که دلم...
-
من و تو
دوشنبه 22 دی 1399 23:20
می دونم یه روز, یه جای من و تو به هم می رسیم. ۲۲ دی۱۳۹۹
-
۱۶ دی ۱۳۹۹
چهارشنبه 17 دی 1399 00:03
سلام محبوب من هنوز نیمکت خالی ما ، زیر اون درخت بزرگ رو یادت هست؟ همون نیمکتی که بارها در موردش باهات حرف زدم همون نیمکتی که من می نشستم روش و تو در خیالم درست چند تا نیمکت اونورتر نشسته بودی و مشغول مکالمه بودی. همون نیمکت که قرار بود هر دوتامون یک روز با هم روش بشینم. توی این فصل سرما، درختی که بالای سر نیمکت قرار...
-
۱۰ دی ۱۳۹۹
چهارشنبه 10 دی 1399 22:39
اگر فقط برای تو می نوشتم. اگر فقط با تو درد و دل می کردم. شاید خیلی از اتفاقات زندگی م نمی افتاد. با تو عاقل و بالغ می شدم. رشد می کردم و از دردی که روحم رو در بر گرفته بود گذر می کردم. دوستت دارم