صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

12 دی 1401

12 دی 1401

سالها قبل یه وبلاگی می خوندم که یک دختر مجرد نوشته بود. و مدام سر خدا غر میزد که چرا تقدیرش این هست. 

خودم الان یه وبلاگ دارم. یه وبلاگ که از دلدادگی خودم به معشوق خیالی م میگم. 

ایا دلم می خواد در حال حاظر عین اون دختر مجرد، غر بزنم؟ 

در حال حاظر حس دلتنگی شدید دارم برای معشوق خیالی م. و همینطور خواب الودگی. 

حسی برای غر زدن نیست اما یه دوست داشتن زیاد ته دلم لونه کرده. 

دوست دارم. 

هر بار که به این وبلاگ میام. این دلتنگی هست که من رو به اینجا کشونده. میام که بگم دوست دارم. 

چند سال قبل با خودم می گفتم 40 سالم که شد دست از دوست داشتن تو می کشم. واقعیت باور می کنم و دست از خیال پردازی می کشم. 

40 سالم شده. با خودم می گم 42 سالم که شد دست از دوست داشتن تو می کشم. دیگه در موردت خیال پردازی نمی کنم. 

پلک هام از شدت خواب روی هم داره می افته. به زور چشام باز نگه داشتم و دارم به دوست داشتن ت بعد 42 سالگی فکر می کنم. 


7 دی 1401

کاش باهام حرف می زدی 

#همسرم