صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

مستی 3

می گند مستی گناه هست به دیوار ندامت 

و من در ست الان روبروی این دیوار نشستم و زل زدم به این دیوار 

زل زدن به دیوار اجری از علایق من هست

زل بزنی به اجر دیوارها و شره شره رفتن اب رو از روی اجر و شیارهای دیوار تصور کنی

به خزه های ایجاد شده روی دیوار فکر کنی 

و فکر کنی این بزرگترین تفریح دنیا می تونه باشه

وقتی حتی در ذهنت نمی خوای با ادمی حرف بزنی یا حتی به ادمی فکر کنی باید یکدونه از این دیوارهای اجری داشته باشی و بری بشینی روبروش و زل بزنی به شر شر اب روی اجرها و اجر های خزه بسته شده اش.

هر وقت دور برم خیلی شلوغ می شه و ذهنم پر می شه از ادمای که وجود خارجی ندارن می دوم سمت حیاط . یه سری درخت سرو سرسبز در باغچه کاشته شده درست وسط این درختای سرو یه الاچیق قرار داره.

درختای سرو دیوار مورد نظرم رو پشت سر سبزیشون مخفی کردن .

یه سکوی کوچیک اجری کنار دیوارم ساخته شده

در حالیکه یه لباس ابی اسمونی تنم هست و موهام باز بازه و روی شونه هام پریشون شده میرم زل میزنم به این دیوار

اونوقت هست که اب از لابه لای اجرهای دیوار بیرون میزنه و اجرها شروع به سبز شدن می کنند.


و افکار در ذهنم جوانه میزنه و من مشغول گشت و.گذار در جنگلی می شم که داره روی دیوار اجری شکل می گیره.


اما خودم خوب می دونم دارم فرار می کنم از همهمه صدای ذهن های ادمای دور برم

مستی 2

درست همین الان, همین لحظه

قراره شب بشه اخه من تمام کوک های که به اسمون پر نور زده شده بود کشیدم. :))

یعدفه دیدم خورشید افتاد توی لیوانی که جلوی روم هست.

خورشید قهقهه زنان نورش رو پاشید روی صورتم و گفت به نظرت نیمه خالی لیوان چه معنی میده?

زل زدم به درخشش بی نظرش و گفتم همیشه فکر می کردم کسی این سوالو ازم بپرسه 

اما نه خورشیدی که با کشیدن کوک اسمون بیفته داخل لیوانم.

خورشید در حالی که سعی می کرد از لیوان بیاد بیرون گفت

چون کسی ازت این سوال نپرسید تو کوکی که به اسمون زده شده بود رو باز کردی تا من بیفتم پایین و این سوال رو ازم بپرسی.

خورشید که حالا از لیوان اومده بود بیرون , نشسته بود روبروم در حالیکه کمر نداشته اش رو صاف می کرد و یه پای نداشته اش رو می نداخت روی اونیکی پای نداشتش با لحن فیلسوفانه ای دوباره پرسید

به نظرت نیمه خالی لیوان چه معنی میده?

و با قهقهه ای شیطنت امیز اضافه کرد

زود باش جواب بده قبل از اینکه روشنایی ام کورت کنه.

چشام و بستم گفتم

هیچ نیمه خالی لیوانی وجود نداره

لیوان ها همیشه پر هستن حتی اگر خالی باشن.

مثلا همین لیوانی که تو داخلش سقوط کردی و با حرارت ابش رو تبخیر کردی

یه زمانی تا نصفه اون اب بود

ابی که بشر اگر ننوشه بعد چند روز از تشنگی می میره.

و نیمه دیگه اون پر از هوای بود که موجودات زنده اگر چندین لحظه ازش تنفس نکنند می میرند.


خورشید لیوان رو با دستای که نداشت برداشت و گفت پس داخل این لیوان اب و هم هوا است که هر دو برای ادامه حیات موجودات زنده لازمه

در حالیکه خورشید داشت می درخشید و اکسیژن اطراف منو می سوزوند و اب بدنم تبخیر می کرد

گفتم البته

هیچ لیوانی خالی نمیشه مگر اینکه در مجاورت خورشید قرار بگیره.

تا نه هوایی در اون برای تنفس باقی بمونه و نه ابی برای نوشیدن.

خورشید تابان که حالا برام تبدیل شده بود به خورشید سوزان

با قهقهه گفت یکم دیگه اینجا بمونم تو تبدیل می شی به یه لیوان خالی

با صدای که به زمزمه تبدیل شده بود گفتم برو کمی اونورتر

و خورشید ازم دور شد اونقدر که لیوان وجودم خالی خالی نشه.

خورشید دوباره پرسید پس چرا می گن نیمه خالی لیوان?

گفتم چون هیچ بشری سرش رو برای تنفس هوا داخل لیوان نمی کنه. هوا در زمین همه جا هست. 

لیوان رو اما ساختن برای اب نوشیدن.

اگر داخل اون تا نیمه بیشتر اب نباشه می گند لیوان نیمه پر هست .

گفت پس چرا تو اون نیمه دیگه لیوان که پر از تنفس هست دیدی?

گفتم چون دلم نمی خواد فکر کنم نیمه خالی وجود داره تا بخوام به خودم امیدواری بدم  هرزگاهی نیمه پر لیوانم ببینم.

تمام لیوان های دنیا از نظر من پر پر هستند و هیچ نیمه خالی و پر معنی نمی ده.

لیوان ها یا پر از اب هستند

یا پر از اب و هوا

و یا حتی لیوان های خالی از اب هم ,  پر از هوا هستن .

حتی اگر این هوا فقط اندازه یک دم بیشتر نباشه.

مستی نوشت :) شماره 1

می خوام یه سری متن بنویسم بی توجه به ساختار و قالب و مفهوم و اغاز و پایان

فکر کنم توی موسیقی بهش بگن جاز

:))

فقط بدونید حالم خوبه

می خوام نوشتن به سبکی متفاوت رو تجربه کنم.

رها رها :)) و صد البته مست مست :))

....

قسمت اول

دستام رو مشت می کنم و می کوبم توی سر نمکدون

نمکدون زل می زنه بهم و هی پشت سر هم شکر استفراغ می کنه

فکر کنم سردیش کرده.

نعناع داغ درست می کنم و براش می برم

می خوره و بدتر بالا میاره 

می گه تو با این مدرک ارشدت نفهمیدی من نعنا داغ رو شور می خورم?

می زنم پس کله اش 

حرص می خوره می گه: فلفل ته حلقت دختره چند تا نقطه شفته نویس :))

در حالیکه سرش گیج میره تلو تلو می خوره و بلند بلند می خونه 

امشب می خوام مست کنم نمک به جونت بکنم


راه میرم 

می شینم

چپ و راست رو نگاه می کنم

نمکدون که داشت توی افق کم کم محو می شد 

داد میزنه رد نمکم رو بگیر و برو

داد میزنم کجا

می خونه نمک به جونت بکنم

:)) مست کنم مست کنم.