صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

سلام عزیزم :****..... ایمان

سلام عزیزم

خیلی فکر کردم چه چیزی باعث میشه ادما به ارامش برسند

و به دوست داشتن ایمان داشته باشند و نفرت پیدا نکنند از دوست داشتن. حس قربانی داشتن نکنند


و حس نکنند زندگیشون بیهوده بود


و سعی کنند به اهدافشون برسند



و دید زیبای به زندگی داشته باشند


به یه جمع بندی رسیدم :)))

اول اینکه حس کمبود کنند بدونند فاقد چیزی هستند

که باید داشته باشند_ اگاهی

دوم اینکه بگردنند و دنیای خودشون رو با تفکر بسازنند

یعنی هی بگردنند و اندیشه های نابی که زندگیشون رو ارامش میده و دیدشون رو به زندگی زلال می کنه پیدا کنند. که جز با مطالعه و تفکر به دست نمیاد


سوم اینکه ایمان به این اندیشه ها داشته باشند.

ایمان خیلی مهمه

ایمان 

ایمان 

ایمان به رسیدن .


چهارم هر روز هر روز هر روز این اندیشه ها رو تکرار کنند و دست از تکرار و گشتن هیچ وقت بر ندارند.

یاد اوری خیلی مهمه. خیلی زیاد


امروز یعنی همین حالا به خودم گفتم تبسم به خودت غم راه نده. انرژی که صرف غصه خوردن می کنی برای شاد بودن و صرف اون در ادامه مسیر لازم داری. :)))

بدون انرژی که نمی تونی به اهدافت برسی?

می تونی? :))))))

افرین دخمل خوب :)


می دونی همسری به نظرم وجود این وبلاگ برام خیلی خوبه

هر روز به خودم یاد اوری کنم که به اومدنت ایمان داشته باشم. :****

و افکار منفی رو بفرستم برند پی کارشون :)))))



نظرات 3 + ارسال نظر
BoBo یکشنبه 1 شهریور 1394 ساعت 00:12

طرز فکرت فوق‌العاده است ؛)
و فک می‌کنم این طرز فکر رو بخاطر شرایط زندگی که داشتی کسب کردی و اگه تو ۱۶ سالگی ازدواج می‌کردی تفکراتت دیگه اینجوری نمی‌بود و یه چیزای دیگه واست مهم می‌شدن.
خوشحالم اینجوری فکر می‌کنی و به این درجه از ایمان رسیدی، خوش به‌حالت.

:)) فکر کنم اثر بالا رفتن سن باشه.
اما همیشه لحظه های هست که ادم خسته بشه و. طاقتش کم بشه :)

من شنبه 31 مرداد 1394 ساعت 11:25 http://meslehichkass.blogsky.com/

من میتونم کمی افکارت را به هم بریزم؟

چرا نشستی منتظرش ؟

چرا جوری زندگی نمیکنی که یهو غاقلگیر بشی ، سوپرایز بشی ، وقتی که میاد؟

اون میاد
دیر یا زود
همون شکلی که دوست داری
مطمئن باش
خیلی خوشم میاد که نیومده اینهمه دوستش داری

اما بیا یکبار کل پازل را بهم بریز و دوباره بچین کنار هم
شاید اینبار یه منظره تازه درست بشه
البته نظر منه

:)) خیلی دلم می واد پازل رو بریزم به هم اما نمیدونم چه جوری?
توی جامعه بیشتر باشم به نظرم راه خوبیه
یه مدتم به فکر سایتای همسر یابی و معرف بودم. اما دلم می خواد خودمون همدیگه رو پیدا کنیم. :)))
قبلا خیلی به چه جوریش فکر می کردم اما الان مطمنم همین که می خوام حتما به هم میرسیم.

BoBo جمعه 30 مرداد 1394 ساعت 22:43

منم به‌صورت تئوری خیلی چیزا می‌دونما، ولی موقع عمل هیچی حالیم نیست! منم می‌دونم نباید غصه خورد و باید شاد بود ولی خب بازم غصه رو می‌خورم و شادی رو یادم میره و اون آرامش هم در کنارش از بین می‌ره! با این تفاسیر می‌تونی آرامش داشته باشی؟
فک کنم متنت غلط نگارشی داشته باشه! البته از نظر من.
"به دوست داشتن ایمان داشته باشند و نفرت پیدا نکنند از دوست داشتن. حس قربانی داشتن نکنند".
ایشالله زوده زود همسری جون بیاد پیشت ؛)
یادت نره واسه عروسی دعوتمون کنی فقط!

:))) خوب خوب
اول.باید به گذشته ها و.گرفتارهای قبلیت نگاه کنی و ببینی دیگه اون مشکلات رو نداری.
مثل نگرانی زمان امتحاناتمون
یادته?
:)))) الان حتی یه خاطره شیرین شده برات.

می دونم بعضی مشکلات واقعابزرگند.
من از مشکلات خودم بخوام بگم چون از زندگی خودم فقط اطلاع دارم.
مثلا نگاه, من 33 سال زندگی در خشان کردم ;)
:))) روابط عمومی اجتماعی صفر
:)) توانایی حرف زدن اووففف . طوفان سیبری
:))) تا این سنم که یکدانه خواستگار نداشتم :)
:)))تجربه یه روز کار بیرون از خونه رو ندارم.
:)) تمام اینا درد داره. ادمای جامعه می شناسم. جامعه خوب و بد داره اما بیشتر به چشم احمق نگاهم می کنند.
:)))اما می دونی برای فرار از تاریکی شب, چراغ خواب اختراع شده.
می دونم باهوشم. کسایی دارم که حمایت و راهنمای ام بکنند.
خونه دارم که از گزند سرما و.گرما محفوظ نگهم می داره.
خانواده ام عین کوه پشتمند.
می دونم 33 سال دارم اما هیچوقت حس پیری و ناتوانی نکردم. اینکه حس پیری نکنی به نظرت امتیاز نیست?
می دونم خوبی خوبی میاره و بدی بدی. و خواستن تواستن.
:))) ببین اینا رو کسی بهت می گه که اسیر زندگی بوده .
دیشب به زنجیرای که در طول زندگیم به دست و پام بسته بوده فکر کردم.
چشام و بستم و زنجیری رو به دست و.پام تصور کردم. که ضخیم بود.
یک سر اون به پاهام وصل بود و سر دیگه اش به تاریکی
:)) یک لحظه گفتم چرا زنجیر اهنی تصور کنم. یه زنجیر از جنس گل رز تصور کردم. یکدفعه دیدم زنجیر از پاهام باز شد و پاهام ازاد شد.
چقدر حرف زدی تبسم :)))
بایت تصحیح متن هم دستت درست. :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد