صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

قسمتی از قلبم بود. درست دورترین و عمیق ترین قسمت قلبم.  

براش نامه می نوشتم. هرزگاهی با خودم می گفتم یعنی یک روز میشه نامه هام رو بخونه؟  

اما بعد به این نتیجه رسیدم که سواد خوندن نداره، یعنی امیدوار بودم که هیچوقت نامه هام رو نخونه، چون اینطور نبودش در تمام این سالها توجیه می شد  

اما تازگیا به این نتیجه رسیدم سواد دیدن نداره  

اما عجیب دلم برای این مرد تنگ شده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد