صدام کنید لیلا
صدام کنید لیلا

صدام کنید لیلا

زن بودن

سلام عزیزم :))

بعضی روزها هست که نمی تونم با نبودنت کنار بیام.

اون روزها بدجور هوای آزادی به سرم میزنه.

آزاد و خندان

:))) 

مرد من اون روزهای پر از دلتنگی ,که خودم رو سوار دوچرخه تصور می کنم در حالیکه دارم رکاب می زنم از روی پل سنگی که روی رودخانه زدن دارم رد می شم صدای بوق دوچرخه را در میارم.   

می خندم و دستام رو برای اهالی روستا تکون می دم.

و اهالی روستا هم دستشون رو برای خواهر روحانی که بنده باشم تکون می دن :)))

روزهای که جات پر می شه از نبودنت. من در خیالم تبدیل به یه خواهر روحانی می شم

یه خواهر روحانی دوچرخه سوار و پر از لبخند.

یه خواهر روحانی که ازاد هست از هر چی قید و بنده در زندگی 

اگر من خواهر روحانی بشم دیگه لازم نیست هر روز با خدای خودم صحبت کنم و ازش بخوام که ازت مراقبت کنه یا هرزگاهی از خدا بخوام با عشق خودش قلبم را گرم کنه تا دچار اشتباه نشم. :))

خوب مرد من

مدت نبودت طولانی شد و من این مدت خسته از رکاب زدن های طولانی تصمیم گرفتم اگر نبودت بیشتر از این طول بکشه برم بشم یه زن بودایی

:) تازشم موهام از ته می زنم و کچل می کنم و خوشگل می شم و یه دست از اون لباس جیغهای نارنجی هم تنم می کنم و در کوهستان با سایر زنهای بودایی زندگی می کنم. :)))

شاید با خودت بخندی و بگی دختر تو دیوانه ای

من اگر نباشم تو نبایدزندگی کنی?

اما راستش من در زندگی اول از همه داشتن یه خانواده ترجیح می دم

و دومین چیزی که ترجیح می دم

آزادی هست از هر چه که رنگ تعلق بگیرد.

اما متاسفانه پرنده ها هم که نماد آزاد بودن هستن یه جورای به پرهاشون وابسته اند و یه جورای پرهاشون رنگ تعلق اونهاست.

زن بودن هم رنگ تعلق منه

نمی خواد بگی بهم,  چرا با34 سال سن هنوز بزرگ نشدم و این افکار عجیب دارم.

اگر دین ما هم مثل مسیحیت یا دین بودا یه جایگاهی برای ترک این چنینی از زندگی داشت مطمنم که من اون راه انتخاب می کردم

اخه من با این زندگی چیکار کنم???

با وجودم

با زن درونم چیکار کنم???

تو بگو مرد من?


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد